با گسترش استفاده از رسانه هرروز چندین کیلوگرم زباله؛ از طریق رسانه های جمعی وارد فضای مجازی و بعد از آن هم وارد مغز انسان ها می شود. این زباله ها مسمومیت هایی به بار می آورند که موجب بیماری های شدید و خطرناکی می شود، بیماری هایی شامل خود محقبینی، اعتماد به نفس کاذب و در نقطه مقابل آن هم سرخوردگی و احساس ناکافی بودن.
در زمان حاضر، مردم به چیز های غیرعادی عادت کرده اند، به ترین ها؛ بدترین، بهترین، گرانترین، ضعیف ترین و پیش به سوی بی نهایت و فراتر از آن (جهت رفاه حال بعضی از عزیزان، بی نهایت ترین!). ساز و کار این ترین ها چیست؟ می گویند تر باش! بهتر باش! نمی توانی؟ پس تو ضعیف تر هستی؛ نزدیک به ضعیف ترین.
مارک منسون در کتاب هنر رندانه به چپ گرفتن:
بیشترِ ما آدم ها در اغلبِ کارهایی که انجام میدیم متوسط هستیم. حتی اگه در یک کاری استثنایی باشی، به احتمال زیاد در بقیه چیز ما متوسط یا پایینتر از متوسط هستی. ماهیتِ زندگی همینه. عالی شدن در چیزی مستلزم اینه که براش کلی وقت و انرژی بزاری. و از اونجایی که همهمون مقادیرِ محدودی زمان و انرژی داریم، عده کمی از ما میتونه واقعا در بیشتر از یک چیز استثنایی بشه.
همهمون معمولا آدم های متوسطی هستیم ولی این اکستریمها (کمترین، بیشترین؛ شدیدترین. دو انتهای یک طیف؛ مثل سر و ته یک طناب) هستن که مورد توجه قرار میگیرن. یه جورایی همهمون این رو میدونیم ولی به ندرت در موردش فکر می کنیم، و احتمالا هیچوقت در مورد اینکه این قضیه میتونه یک مشکل به حساب بیاد بحث نمیکنیم.
هرروز ما در معرض سیلاب خارق العاده ها قرار میگیریم. بهترینِ بدترین ها؛ بدترینِ بهترین ها، خفنترین حرکات بدنی. خندهدار ترین جوک ها. ناراحت کنندهترین خبر ها. ترسناکترین تهدید ها. یک ریز و بی وقفه.
این سیلِ خارق العاده ها مارو قانع کرده که خارق العاده بودن نرمالِ جدیده (عادی جدید). از اونجایی که بیشترمون اغلب اوقات کاملا متوسط هستیم، سیلاب اطلاعات خارقالعاده مارو در گردابی از سرخوردگی، نابسندگی و یأس فرو می بره. چون واضحه که ما به اندازه کافی خوب نیستیم. در نتیجه بیشتر و بیشتر نیاز پیدا می کنیم که با خودمحقبینی و اعتیاد این قضیه رو جبران کنیم. با تنها روشی که بلدیم با این موضوع کنار میایم: خودبزرگبینی یا دیگرانبزرگبینی.
این پیام که "هرکسی می تواند خارقالعاده باشد"، به خودی خود متناقضه. چون اگه همه خارقالعاده باشن، هیچکس خارقالعاده نخواهد بود. خارقالعاده یک استثناءِ و استثناء هم فقط به مقدار کم موجوده.
ببین رفیق، بیا رو راست باشیم. ما متوسط ها بد نیستیم. شکست خورده نیستیم. من اگه مقام اول کشوریم رو تو بوق و کرنا کردم استثناء نیستم. من پارسال فیزیکم رو تجدید شدم. متناقض به نظر نمیاد؟ من هم متوسط ام و متوسط بودن عجیب نیست.
ببین رفیق؛ ما هیچوقت قرار نیست دنیا رو نجات بدیم. قرار نیست من به هیکل راک (The Rock) برسم یا در کنار اِمینم (Eminem) رپ بخونم، حتی قرار نیست باهاش دست بدم و بگم هی مرد، زندگی تو و طرز تفکر و شخصیتت برای من اثرگذار بوده. قرار نیست یک نویسنده ی بزرگ بشم، اگه دبیر نگارشم به من گفته ویکتور هوگو ی مدرسه؛ قرار نیست من هم توی ادبیات جهان، انقلاب ادبی به وجود بیارم. قراره از متوسط بودنم لذت ببرم، نه اینکه زندگیم رو لذت محور کنم، میخوام تلاش کنم که در بلند مدت از نتیجه ی تلاشم خرسند باشم. قرار نیست مثل کاراکتر های فیلم های هیجانی، بعد از رد کردن هفتخانِ زندگی، از کارگردان پاداش بگیریم و در آخر فیلم تبدیل به یک خارقالعاده ی موفق بشیم. این اوکیه که گاهی اوقات اوضاع خوب نباشه.