فاصله بینمون پر شده از هوای تاریک و سرد. زمین از حرکت ایستاده. عقربه های ساعت ساکت و با احتیاط قدم میزنن. اول صبحه؛ شایدم آخر شب. نمیدونم. لحظه طلوع ماه تو اقیانوس آبی تیرهست. از پشت تیکه های یخ زده ابر، نور نقره ای همه جارو روشن می کنه. دونه های برف؛ برق میزنن.
رو به روم یه کوه حرف نگفتهس و کنارم یک دشت سکوت. قلمم زیر نور ماه هرشب رو کاغذ می رقصه. زیر پام یازده تا برگه ی مچالهست. پشت سرم سه سال خاطره و رو به روم هم آینده.
دشتِ سکوت پر از گل رز قرمز میشه. کوهِ نگفته ها میشه یه دونه شن؛ این داستان تا آخرین قطره ی جوهرم ادامه پیدا می کنه.
تو صفحات دفترم ترسیمت می کنم. زیبا و بی نقص. لبخندت. چشم هات. می بینمت که تو دشت رو چمن دراز کشیدی؛ بین گل های رز. داری کتاب می خونی. نورِ آفتاب صبح افتاده روت. صدای پامو نمی شنوی. منم فقط تو سکوت نگات می کنم.
خاطره هام عین یخ آب میشن. توش شادی هست. غم هست. ولی بیشتر از همه آرامشه. یه آرامش ابدی، بدون مرگ.
یه سوراخ گلوله وسط روحم که می سوزه و یادآور سوز زمستونیه. همون حسِ شب تا صبح لای برف نفس کشیدن. سُرفه. تَب.
یه تیکه لبخندِ کشدار مثل پنیر پیتزا. گرم؛ حس زندگی. شبِ عید که تا صبح زل زده بودم به سقف و تو فکر تو بودم.
لکه های حماقت و دیوونگی و دوست داشتن. لکه های گذر زمان تو پس زمینه و همه ی این منظره که شده نقاشی من.
طلوع آفتاب وسط تابستون. یه شب بیداری طولانی تو مسافرت. خیره میشم به خورشید و دلم می خواد بهت صبح بخیر بگم. کنارم یکی از خستگی بیهوش شده. همونی که وقتی می خواستم بیام ببینمت با گوشیش پیامت دادم.
لا به لای قصه های کتاب زندگیم دنبالت می گردم. همه جا هستی. شخصیت اصلی اکثر داستان ها. داستان هایی که هنوز ادامه دارن و قلمِ آینده دست ماست.
یه شب معمولی از که پشت پنجره کافه زل زدم به خیابونِ خالی. منتظرم از سرِ کار برگردم چون دلم برات یه ذره شده.
یه دونه گوله برفی که هنوز تو دلم مونده پرتش کنم تو صورتت.
تولدت مبارک دیوونه.
Writer and Editor: Me
Voice Actress: Nobody yet (Probably canceled)
Special thanks: Setayesh (Some help), Azadeh (Selecting title), Heyhat (Inspiration).
متن های بعدیم:
حوض کوچیک و دریای اشک (نوشته شده و آماده انتشار) [تو تل گذاشتمش]
تحلیل و بررسی آهنگ «بوسهی یهودا» از علی سورنا [جدیده؛ یکی دو شب پیش منتشرش کرد] (هنوز حتی یک خطش رو هم ننوشتم)