علیرضا
علیرضا
خواندن ۷ دقیقه·۲ سال پیش

شازده کوچولو | گلِ سرخِ مغرور و عشق

شازده کوچولو، این پسرک دوست داشتنی با شخصیت خاص. این داستان در نوع خودش یک شاهکار ادبیِ که باعث شده من [که از تکرار متنفرم] این پست رو بعد از تموم کردنِ بارِ دهمِ خوندنِ داستانش بنویسم.

شازده کوچولو و رز
شازده کوچولو و رز

مقدمه: (کوتاهه، بخونینش)

اولین بار که شازده کوچولو رو خوندم حس کردم هیچ چیزی ازش متوجه نشدم، به خصوص وقتی این جمله ی روباه رو دیدم که گفت: «اون چیز که اصلِ رو نمیشه با چشم دید، حقیقت با چشمِ دل دیده میشه.» و خب بار دوم و سوم رو هم صرف تحلیل شخصیت های فرعی مثل مرد دائم الخمرِ اخترکِ 327 و شاهِ اخترک 325 و همچنین جغرافی‌دانِ اخترکِ 360 کردم. بعد مرد چاق و ابلهی که با جمع زدن تعداد ستاره ها و گذاشتنش توی بانک (کشو ی قفل دارش) احساس می کرد فرد مهم و ثروت‌مندی شده. توی همه ی این مدت یک شخصیت خیلی مرموز و خاص وجود داشت که با یک دید سطحی از روش رد شده بودم: گل رز. اما مگه میشه شازده کوچولو عاشق گلی توی یک اخترک باشه و با نگاه کردن به آسمون از دیدن ستاره ها خوشحال شه، و من به سادگی از کنار گل زد شم؟ قرار بود این پست درباره ی روباهِ شازده کوچولو هم باشه ولی خود گل به اندازه کافی متن رو طولانی کرد.

خب وقتی تصمیم گرفتم این متن رو بنویسم به تحلیل سایت های خارجی هم متوصل شدم. اول تحلیل شخصیت رز رو با منبع می بینیم و بعد دیالوگ های مربوط بهش رو از کتاب.

گلِ رز:

توضیحات ترجمه شده ی یک سایت انگلیسی:

اگرچه گل رز تنها در چند فصل ظاهر می‌شود، اما برای کل رمان بسیار مهم است، زیرا ماهیت ملودراماتیک (توضیح ملودرام در ویکی پدیا) و مغرور او چیزی است که باعث می‌شود شاهزاده سیاره خود را ترک کند و کاوش‌های خود را آغاز کند. همچنین، خاطره شاهزاده از گل رز خود چیزی است که به اون برای برگشتن انگیزه می دهد. گل رز، به عنوان شخصیتی که شازده کوچولو زمان و تلاش زیادی را برای مراقبت از او صرف می کند اهمیت پیدا می کند، گل رز حرف های روباه را هم در بر می گیرد که «عشق از سرمایه گذاری [سرمایه گذاری از وقت و عمر، از احساسات.] روی افراد دیگر می آید.» اگرچه گل رز در بیشتر موارد بیهوده و ساده لوح است، شاهزاده هنوز او را عمیقاً دوست دارد، به دلیل زمانی که برای آبیاری و مراقبت از او صرف کرده است. مطالب زیادی در مورد مقایسه رابطه شازده کوچولو با گل رزش با رابطه بین آنتوان دو سنت اگزوپری [نویسنده داستان] و همسرش کنسوئلو نوشته شده است، اما گل رز را می توان نمادی از عشق جهانی نیز خواند. در ادبیات، گل رز از دیرباز به عنوان نماد معشوق بوده است، و سنت اگزوپری این تصویر را به خوبی دریافت می کند و ویژگی های انسانی گل شاهزاده را، چه خوب و چه بد، می دهد. به دلیل گل رز، شاهزاده می‌آموزد که آنچه ضروری‌تر است نامرئی است، دوری از معشوق باعث می‌شود که شخص بهتر از آن عشق قدردانی کند، و عشق باعث ایجاد مسئولیت می‌شود - همه اینها اخلاقیات گسترده‌ای هستند که آشکارا فراتر از تاریخچه ی جنبه شخصی نویسنده است. منبع.

گل رز نمادِ خود بینی، ناامنی، غرور، حساسیت، ساده لوحی و حق به جانب بودنه. منبع.

شازده کوچولو می گفت: وقتی دلم می گرفت غروب رو تماشا می کردم. فکر کن کنار گل رزت باشی و توی یک روز «43» بار غروب رو تماشا کنی، اونم با جا به جا کردن صندلیت روی سیاره ی کوچیکت.
شازده کوچولو می گفت: وقتی دلم می گرفت غروب رو تماشا می کردم. فکر کن کنار گل رزت باشی و توی یک روز «43» بار غروب رو تماشا کنی، اونم با جا به جا کردن صندلیت روی سیاره ی کوچیکت.


ولی حالا بیاید گل رز رو از دید شازده کوچولو و بین دیالوگ ها ببینیم:

بخش 7:

ناگهان و بی مقدمه از من پرسید: «گوسفندی که بوته ها را بخورد گل ها را هم می خورد؟»

_ گوسفند هرچه پیدا کند می خورد.

_ حتی گل هایی را که خار دارند؟

_ بله، حتی گل هایی را که خار دارند.

_ پس فایده خار ها چیست؟

من چه می‌دانستم. در آن موقع سرگرم باز کردن یکی از مهره های سفت موتور هواپیمایم بودم. از اینکه کم کم می فهمیدم خرابی هواپیما به این سادگی که خیال می کردم هم نیست. برج زهر مار شده بودم. [...] (هرجا اینو دیدین بدونین برا خلاصه کردن یه بخشو که اصلی نبوده حذف کردم)

_ پس فایده خار ها چیست؟

شازده کوچولو وقتی سوالی می پرسید دیگر دست بردار نبود. مهره خیلی کلافه ام کرده بود. [...] جواب سر بالا دادم: «خار ها به هیچ دردی نمی خورند. آن ها فقط نشانه بدجنسیِ گل ها هستند.»

_ اِ...!

و پس از لحظه ای سکوت با کینه گفت: «حرفت را باور نمی کنم! گل ها ضعیف و بی شیله پیله هستند. هرطور هست قوت قلبی برای خود دست و پا می کنند. خیال می کنند با آن خار ها ترسناک می شوند.» [...] «اگر من گلی را بشناسم که در همه ی دنیا تک است و هیچ جای دیگر یافت نمی شود و آن وقت بره‌ای بی آنکه بفهمد چه می کند، یک روز صبح آن را با یک گاز از بین ببرد، این مهم نیست؟ [...] گل من جایی میان ان ستاره هاست، اگر بره آن را بخورد مثل این است که ان ستاره ها یک دفعه خاموش شوند؛ یعنی این هم هیچ اهمیتی ندارد؟» حالا دیگر نتوانست چیزی بگوید و ناگهان هق هق کنان شروع به گریه کرد.

بخش 8:

گل او یک روز از دانه ای جوانه زده بود که خدا می دانست از کجا آمده بود. شازده کوچولو با جان و دل از این ساقه ی نازک که به هیچ کدام از ساقه های دیگر شبیه نبود، مراقبت کرده بود. بعید نبود که این هم نوع جدیدی از بائوباب (تو پا نویس تحلیل خودمو می نویسم=) ‌) باشد. اما بوته خیلی زود از رشد بازماند و غنچه کرد. شازده کوچولو که شکل گرفتن غنچه ی بزرگی را شاهد بود احساس کرد که چیزی معجزه آسا از آن بیرون خواهد آمد؛ گل [...] مشغول خودآرایی بود تا هرچه زیبا تر جلوه کند. به کندی لباس می پوشید و گلبرگ ها را یکی یکی به خود می بست. نمی خواست مثل شقایق ها با برگ های مچاله و پر چروک بیرون بیاید. می خواست در اوج درخشندگی زیبایی اش را نشان دهد! آرایش پر رمز و رازش روز ها طول کشید تا آنکه یک روز صبح هنگام برآمدن آفتاب نقاب از چهره برداشت و با آنکه ظرافت و دقت زیادی در آرایش و پیرایش خود به کار برده بود، خمیازه کشان گفت: «اوه! من همین حالا از خواب بیدار شده ام، عذر می خواهم که موهایم اینطور آشفته است.»

شازده کوچولو نتوانست از تعجب و ستایشِ او خودداری کند: «وای تو چقدر زیبایی!»

گل به نرمی گفت: «چرا که نه؟ من و خورشید در یک لحظه به دنیا آمده ایم...»

شازده کوچولو پی برد گل آن قدر ها هم فروتن نیست اما به راستی چقدر هیجان انگیز بود!

_ به نظرم وقت صبحانه خوردن است، لطفا برایم فکری بکن.

و شازده کوچولوی آشفته حال یک آب‌پاش آب خنک به گل داده بود.

چندی نگذشت که گل با خود پسندی‌اش که نشان از ضعفش بود، دل او را شکسته بود...



برای اینکه طولانی بودنش کسل کننده نشه روباه رو از این پست حذف کردم، همینطور بخش های زیادی مربوط به گل، ولی توی پست بعدی (که نوشتنش رو زیاد کش نمیدم) باز هم گل رز رو می بینین و همچنین روباه.

شازده کوچولو بعد از دیدنِ 5000 گل رز توی یک باغ. اینم میره پست بعد چون طولانیه.
شازده کوچولو بعد از دیدنِ 5000 گل رز توی یک باغ. اینم میره پست بعد چون طولانیه.



پا نویس:

این درخت خیلی بزرگ یک بائوبابِ. درختی که همیشه بذرش به سیارکِ محل زندگی شازده کوچولو میومد و هرروز صبح باید نهال هاش رو ریشه کن می کرد. اگه یک بائوباب فرصت رشد به دست می اورد کل سطح سیارک شازده کوچولو رو تسخیر می کرد و خاک سیارک نابود می شد. اما سوال اینه که گل رز، یک بائوباب نبود؟ شاید در ظاهر نه، ولی گل رز باعث شد شازده کوچولو سیاره ش، خونه ش رو ترک کنه. البته خاطره ی همون گل باعث شد بخواد برگرده. چون از خونده نشدن پست هام بدم میاد، بقیه جریان رو گذاشتم برای پست بعدی =)

شازده کوچولو
«مرا بخوان به کاکتوس ماندن»
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید