ماه اول خدمتم رو میگذرونم. هنوز وضعیت تقسیمم مشخص نشده و تا 20 ام این ماه تو کلاسهای فنی حرفه ای دوره عکاسی شرکت میکنم. این دوره اجباریه و با گرفتن گواهینامه اش دو ماه کسری خدمت تعلق میگیره به فرد. البته من از جهات دیگه ای هم خیلی دوست داشتم که دوره عکاسی دیجیتال بگذرونم و کار با دوربین دیجیتال و دوربین موبایل رو یاد بگیرم تا در آینده بتونم محتوا هایی بسازم که اصول تصویر برداری کامل داخلشون رعایت شده. از این روزهایی که میگذرونم یه احساس رضایت دارم که بیشتر داره غلبه میکنه به احساس افسردگیم.
احساس رضایتم از این بابته که بر خلاف این چند ساله که کل روزهام بدون برنامه میگذشت، الان تمام روزهام داره با برنامه ریزی میگذره و جای هر چیزی با حداکثر تایمی که باید براش بذارم مشخصه. به تولید محتوی پیجم میرسم، پست فردا صبحم رو حاضر میکنم. روزنامه مورد علاقم ( 7 صبح ) رو مطالعه میکنم، کتابهای روتین در حال حاضرم، پاسخ های کوتاه به پرسش های بزرگ ( در حیطه کیهان شناسی ) و سیاره ویروس ها ( مشخصه موضوعش دیگه ! ) رو مطالعه میکنم.
وبلاگم رو آپدیت میکنم و نوشتن چیزی که بهش علاقه وافری دارم رو هر روز دارم انجام میدم به شکل های مختلف. ساعتی رو هم صرف یوتیوب گردی یا تماشای یه فیلم خوب یا دو دست لیگ آو لجندز زدن اختصاص میدم.
حالا ربط اینایی که دارم میگم به تایتلی که گذاشتم چی هست اصلا ؟! من آدم خدا ناباوری نیستم بالعکس خیلی هم با خدا اوکی و رفیقم، فقط خیلی دلم میخواست علت خیلی از اتفاقاتی که تو محیط پیرامونم میفته رو میتونستم توجیه کنم. این تایتل وقتی به ذهنم رسید که داشتم آهنگ لانا دل ری رو گوش میدادم و ناخودآگاه ایده این پست به ذهنم رسید که " هی خدا! داری منو میبینی ؟! من دارم زحمت میکشم تو نمیدونی چه بلایی سر من اومده ! ? " آره خلاصه ... خواستم یه پیام داشته باشم برای خدای عزیز ( ? ) که خدا جون من دارم تمام تلاشم رو میکنم واقعا ... تمام تلاشم رو میکنم که اون چیزی رو که همیشه دوست داشتم باشم، بشم.
لطفا راه رو بهم نشون بده ... خیلی وقتها ذهنم ناخودآگاه میره سمت دیالوگ کیلب تو واکینگ دد که میگفت : " God Always leads the way " خدا همیشه راه رو هدایت میکنه ... حتی اگه به زعم شمایی که داری میخونی خدایی وجود نداشته باشه من میگم که حتی اگه نباشه هم لازمه یکی بسازیم ... این ممکنه یه جور مکانیسم دفاعی باشه تو وجودمون برای فرار از احساس پوچی و برای دلخوشی به اینکه بالاخره یه وجودی هست که داره میبینه همواره زحمات و تلاشهایی که میکشیم رو و موقعیت شانس رو مقابلمون میزاره تا شانسمون رو خودمون بسازیم ! بله اعتقاد من به شانس اینه مطابق بازی Assassin's creed rogue ...
حرف زیاد دارم برای گفتن و نوشتن ولی الان در وضعیت خلسه به سر میبرم و نیاز دارم که کمی ساکت و در خودم باشم و عمیق فکر کنم. با این حال این نوشتن روزمره حالم رو خوب نگه میداره و باعث میشه خیلی از عالم واقعیت فاصله نگیرم .
برای امروز کافیه ...