نامه های علی و زری
نامه های علی و زری
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

تابستون کوتاهه

زری عزیزم.

از وقتی یادمه تابستون شیرین ترین‌ فصل بوده. واسه بچه ها که طبیعیه که بهترین فصل باشه. اون‌ ۶ سال قبل از مدرسه که نه فصل ها رو درست حسابی میشناختیم نه فرقی دارشت برامون. همه چی کنترل شده بود. دما، لباسا، بیرون رفتن و‌‌‌... همه، جوری برامون فراهم میشد که آب تو دلمون تکون‌نخوره.

ولی بعدش،همه چی عوض میشه. تابستون میشه فصل رهایی. واسه ما که اینجور بود. مجبور نبودیم درس بخونیم. تقریبا همش به بازی میگذشت. یه کلاسایی هم مثل نقاشی و خطاطی و...میرفتیم که یه جورایی بگیم از اوقات فراغتمون استفاده کردیم. این اواخر هم‌که شایعه شده بود نمیدونم کی تو امریکا گفته که تا سال ۲۰۰۰ هر کی کامپیوتر بلد نباشه بیسواده و خونواده ها برای اینکه عزیز دردونه هاشون از سواد بهره‌ی کافی و وافی رو ببرن کلاس کامپیوتر ثبت ناممون میکردن.

تابستون بهترین فصل سال بود. هنوز اونقدر سنمون بالا نبود که با شروع بهار یاد فلسفه دگرگونی و رستاخیز طبیعت بیفتیم، هورمون های بدنمون انقدر فعال نبودن که پاییز، دلتنگ بشیم و رادیو چهرازی راجع به پاییز اپیزود بیرون نداده بود که شاعرانه دوستش داشته باشیم، انقدر مایه دار هم نبودیم‌که زمستون رو با اسکی بشناسیم. کما اینکه اگه پولشم داشتیم سمت ما اصلا برف نمیومد.

این بود که عاشق تابستون شدم‌. یه کتاب داشتم که فصل ها رو با شعر توضیح میداد. از اون شعر ها فقط تابستونش یادم مونده

تابستان فصل گرما

فصل شنا و دریا

در آب غوطه خوردن

با ماهی های زیبا

این هم گواه دیگه ای بر این مدعا که از اولش تابستونو دوست داشتم?. وگرنه چرا باید فقط این شعر یادم‌بمونه؟


بعدش که آهنگ "تابستون کوتاهه" از زدبازی وایرال شد(البته اون موقع نمیگفتیم وایرال. میگفتیم ?اش رو در آوردن)

دیگه با شروع فصل تابستون ذکر همیشگی و لا ینقطع سیستم پخش ماشین بود. همه حس می کردن س . ...ی شدن. روی موجای مکزیکو ان. و تا روزی که نیان برگای خیس زندگی میکردن انگار فردایی نیست.


زری جونم

از یه جایی به بعد واسه من تابستون دیگه تابستون نیست. عملا شده بیخود ترین فصل سال. چون فصل پر کار ماست. شاید ۷ ۸ سال بشه نتونستم برم تو رودخونه شنا کنم. هر سال برنامه ریزی میکنم و نمیشه. مسافرت میخوام‌برم، نمیشه. تقریبا هر سال اول تیر یه جایی متوجه میشم‌که تابستون‌شروع شده. معمولا توی سرویس به سمت سایت پروژه میرم. یه سال اصفهان یه سال بندرعباس یهدسال تبریز و....

فرقی نمیکنه کجا باشم. در هر صورت هندزفری رو تو ‌گوشم‌میزارم و آهنگ تابستون کوتاهه رو پخش میکنم. گوش میدم‌ و "خوشحال از اینکه تو بهترین سه ماه سالیم" به این‌ فکر میکنم که این‌ تابستون رو دیگه میترکونم...... زهی خیال باطل.

امسال تبریز بودم که این‌ آهنگ رو گوش دادم. ۲۲ روز بعد برگشتم تهران‌. وقتی برگشتم مهمون داشتیم. یه هفته ای بودم و بعدش رفتم اهواز. ۲۱ روز اهواز بودم و باز هم وقتی برگشتم مهمون داشتیم.

این وسط سه روز تونستم بیام پیشت. این سه روز همون بهترین سه ماه سال من‌بود. اون‌سه روزی که کنارت بودم همون تابستونی بود که آرزوشو داشتم.

البته به همه گفته بودم‌میرم‌ماموریت و باز وقتی برگشتم مهمون داشتیم. قرار بود آخرای ماه بیایم‌ مسافرت نزدیک شما. ولی فوت بستگان باعث شد عین‌ فیلم‌ یه حبه قند مسیرمون از شمال به جنوب و شادیمون به عزا تبدیل بشه. البته در برگشت از جنوب هم بی نصیب نبودیم و با خودمون مهمون آوردیم.

مهمونا دیروز رفتن‌. دیشب اومدم خونه. کتاب ملکوت رو برداشتم. جن مودت حاتم ملکوت م.ل منشی.....

کتاب رو تموم کردم. چنتا نقد خوندم دیدم نمیشه. رفتم کتاب نقد و بررسیشو و اون یکی کتابی که تو سبد گذاشته بودی رو خریدم. چشمم افتاد به جنایت و مکافاتی که داری میخونی و از نصفه رد کردی. چشمم‌ افتاد به قفسه بندی کتابا که انجام داده بودی و من این‌مدت اصلا ندیده بودم. یاد همه کارایی افتادم که تو انجام دادی و من‌ نبودم.

زری جونم

مارکز یه مصاحبه داره راجع به وقتی که کتاب صد سال تنهایی رو مینوشته‌. میگه که همه اون مدت توی اتاق مینوشته و زنش مرسدس همه امورات زندگی رو میگذرونده. یه جورایی همه کاره زندگی بوده. من مارکز نیستم. ولی تو اون مرسدسی هستی که میتونم در غیاب خودم‌با خیال راحت همه زندگی رو به دستت بدم. حتی اگه همه‌ی تابستون که بهترین سه ماه ساله رو نباشم.

دلتنگتم. به امید دیدار هر چه زودتر

دوست دارت

علی تو

ملکوتعشقزدبازی
نامه های شماره دار نوشته ی زری هستن و بی شماره ها نوشته ی علی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید