زری عزیزم
چند وقتیه سیستمکارم یه مقدار تغییر کرده. اابته بهتر از هر کس دیگه ای در جریانش هستی. اینتغییر بیشتر از اینکه از نظر کاری برام اهمیت داشته باشه، نشانگر گذر عمره.
البته کاری رو دارمانجام میدمکه همیشه دوست داشتمانجامبدم.تدریس!
۲۰ سال پیش توی رویایی که برای آینده خودم تصور میکردم، قرار بود تخته گاز تا دکترا درس بخونم و استاد دانشگاه بشم.
الان خدا رو شکر میکنم که ایناتفاق نیفتاد😀. از نظر من اینکه هر ترمبری و یه موضوع تکراری رو درس بدی خسته کننده ترین چیز ممکنه. دیگه قوانینفیزیککه عوض نمیشن. همیشه ۲ به اضافه ۲ چهار میشه. جهت جریان از مثبت به منفیه. قوانین نیوتن همون سه تا قانونیه که مرحوم تدوین کرده و نهایتا تو دانشگاه قراره طراحی یه امپلی فایر درس بدیمکه یه نمونه ازمایشگاهیه و حتی به درد مراسمتشییع و ختمهم نمیخوره.
چیزی که الان درس میدم خیلی به روز و پویاس.پا به پای تکنولوژی باید جلو برمتا از اینقطار عقب نمونم.
ولی....
این کار آرومباعث شده حس کنم دیگه کمکم باید از انجامپروژه های سنگینفاصله بگیرم و کارمو به سمت یه فعالیت سبکتر مثل آموزش و مشاوره ببرم.
ذهن که آزاد مبشه فکرای جدیدی به سر آدممیزنه. میدونی که هر رویا و فکری تو ذهنم میاد از سه ضلع تشکیل میشه. من، اون ایده و رویا و تو.
همهی این اشعار رو بافتم تا بهت بگم رویایی دارم....
در ادامه همون رویای قدیمیمون. همون خونه رویایی. منتها آپدیت جدیدش اومده
خونه رویاییمون بزرگتر شده. شامل هر چیزی که من و تو بهش علاقه داریم. چون دیگه کارمون مقید به شهر خاصی نیست و منم از این شهر شلوغ و تو ای شرجی تو ای گرما و اینجای کِثیف خسته شدم، میتونیم بریمیه روستای خلوت و یه زمین بزرگبگیریم.
یه خونه میسازیم به اندازه دو نفرمون. نه کوچیکنه بزرگ.
قرار بود گلخونه داشته باشیم. هنوزم داریم. منتها علاوه بر پتوس های تو میخوایمیه سری محصولات گلخونه ای همبکاریم. چیزی که ارزش افزوده ش زیاد باشه و بشه فروخت و زد به زخمزندگی
وقتی تو روستا زندگی میکنی حیفه که تخممرغ بخری. پس مرغ و خروسملازممونمیشه.
خدا روچه دیدی شاید گوسفند و حتی یه گاو همبگیریم.
میدونستی من همیشه ساختن رو دوست داشتم. با دیدنچرخ سفالگری همیشه وسوسه شدم یه دونهشو داشته باشم و با دستام به گل شکل بدم. فک کنم یه اتاق ۱۲ متری واسه شروع بس باشه. نیست؟
همیشه هر وقت میرماستخر تو ذهنم حساب میکنمکه چه فضایی برای یه سونا و جکوزی و استخر نیازه. شاید بشه آب آبیاری رو توی یه استخر موقتا ذخیره کرد و بعد به گیاه ها رسوند. سونا و جکوزی هم قابل حله😉
یه اتاق کوچیکم میخوام واسه ابزارهامون. و اینکه اگه فرصتی شد به سرگرمیهای الکترونیکیمبپردازم.
قسمت جالبش مونده. تو همیشه رویای کافی شاپ داشتی شاید اگه مزرعه مون تو مسیر تور ها باشه بتونیم یه تور گردشی نیمروزه از مزرعه بزاریم و تو توی کافی شاپت هنرنمایی کنی.
زری جونم یاد اونحکایت سعدی افتادم. در مورد اونبازرگانی که میگفت: یه سفر دیگه برم میخوامتجارتو بزارم کنار . و سفر مورد نظرش ۲۰ سال طول میکشید!
واسه همینه که بازم به قول همون سعدی همیشه میگم:
عمری دگر بباید بعد از وفات ما را
کاین عمر طی نمودیم اندر امیدواری
البته مثل روز روشنه با هم به همه چیزایی که تو ذهنمونه میرسیم. همونجور که تا الانرسیدیم
میرسه اونروزی که کنار شومینه مزرعه نشستیم و چای می نوشیم و میگیم: دیدی درستش کردیم
دوستت دارم
علی غرق در رویای تو