الان ساعت از ۶ صبح گذشته، امروز ۸بهمن سالگرد تولد لویی بوفون دروازه بان تیم ملی ایتالیاست و حدودا ۵ ساعت دیگه، حوالی ساعت ۱۱:۵۵ هم میشه ۱۹اُمین سال ک فرصت حیات داشتم.
خب میدونم احتمالا حرفای بالا اهمیتی نداشته باشه و صرفا چند گزاره خبریه
خلاصه بخوام بگم اینه ک امروز میشه حدودا ۲ دهه ک روی زمین ام از زمان خاتمی بودم تا الانش ک رئیسیِ هستم؛ روز تولدی برخلاف سالهای گذشته فاز غمباده هم برنداشتم نمیخوامم فلسفیش کنم.
اصن میخوام این کلیشه های خسته کننده رو از بین ببرم
میدونی، وجه اشتراک این سال با سالهای قبل(حداقل ۴ سال اخیر) اینه ک شب تولد تنهامو یه گوشه برا خودم کز کردم.
دل هممون میخواد شب تولدمون با بقیه حرف بزنیم انگار ک میکروفون دادن دستمونو میگن بفرما حرف بزن
درعین حال خیلی وقته دیگه دوست ندارم حرف بزنم؛ میخوام یه گوشه بشینم تا خنده دار ترین اتفاق ممکنه رخ بده بعد بلند قه قهه بزنم.
بین خودمون بمونه، به دفعات به ذهنم رسید ک از ویرگول خداحافظیکنم اما دلم رو نتونستم راضی کنم، موندم اما خب نشستم و نگاه کردم
به ماجرا ها و اتفاقات به این یک سالی ک بینتون بودم نگاه کردم و متوجه شدم باهم بزرگتر شديم
امسال برام سال پر ماجرایی بود پلوتو تصمیم هایی گرفت که سیاره پلوتو هرگز نگرفته بود، درکل باید بگم دوسش داشتم خوب بود متفاوت بود.
اتفاقات زیادی افتاد برام تغییر های اساسی برام بوجود اومد آدم های دوستداشتنی رو یافتم باهاشون حرف زدم
اما فقط یک جمله میتونه خلاصه همه این روزهای گذشته باشه
وقتی هر اومدنی انتظار رفتن رو میکشه پس دیگه هیچ رفتنی نگرانم نمیکنه
به حرف باشه حرف زیاده نخواستم متن ادبی بنویسم نخواستم بزرگش کنم؛ به سهم خودم راضی ام
حسم رو به اشتراک گذاشتم صرفا
باهام حرف بزنید??