سلام سلام
امیرم و اومدم با یه پست جدید😉
این بار اومدم راجب چیزی بنویسم که خود ویرگول انقد اصرار داره😶🌫️😂
اصلا هم دلیلش جایزه هاش نیست👻 اصلاااا😂
موضوعی که انتخاب کردم: تشبیه پرداخت مستقیم به یک فرد
خب
بریم سراغ متن:
یه آقا پیمانی هست که همیشه بابام تعریفشو میکنه. میگه یاد بگیر پسر! تو باید حتی اگه به بالاترین درجه هم رسیدی اینجوری باشی:) واقعا چیز خاصی تو این آقا پیمان نمیدیدم ولی خب از نظر بابام انگار واقعا خاص بود.
بابام راجبش تعریف میکرد:
《رفتیم مشهد. اون موقعها مستاجر بودیم! تو یادت نمیاد بچه چون هنوز به دنیا نیومده بودی. اقامت تو مشهد واقعا سخت بود. تا بالاخره یه صابخونهی خیلی دلسوز پیدا کردیم. اسمش آقا پیمان بود. خیلی آدم با مرام و معرفتی بود. خیلی راحت باهامون راه اومد و تونستیم خیلی ارزون خونه رو ازش کرایه کنیم. با این که پولدار بود ولی هیچ وقت مغرور نبود و به پولش نمینازید.
خونه رو کرایه کردیم و منم با این آقا پیمان رفیق شدم. به یه ماه نکشیده بود که یکی از لوله های آب آشپزخونه ترکید. خونه رو آب برداشت تا وقتی قطعش کردیم. زنگ زدم آقا پیمان که اجازه بگیرم لولهکش بیارم لوله رو درست کنه. گفت لازم نکرده خودم میارم. گفتم نه راضی به زحمت نیستیم. با هزار خواهش و تمنا بازم راضی نشد. گوشی رو که قطع کردم به ده دقیقه نکشیده بود که زنگ خونه به صدا در اومد.
- کیه؟
- پیمانم!
در رو باز کردم.
- به به! آقا پیمان!
سلام و احوالپرسی کردیم. کل کوچه رو نگاه کردم ولی خبری از لولهکش نبود.
- آقا! ببخشیدااا ولی شما ما رو مسخره داشتی؟
- نه بابا! این چه حرفیه؟!
دستشو بالا آورد. یه جعبه آچار دستش بود. دقت که کردم دیدم لباس کار هم تنشه.
- خیلی هم عالی! پس خودتون لولهکشین؟
- آره خب!
نمیدونستم کارش چیه؟ و چقد خوب که لولهکش بود. لوله رو تعمیر کرد و از روز اولشم بهتر بود. از آقا پیمان همین انتظار هم میرفت. هیچی پول هم نگرفت گفت خونهی خودمو تعمیر کردم. گفتیم ما تو خونه بودیم خراب شده. گفت نه لوله پوسیده بوده تقصیر شما نیست. پولو قبول نکرد و رفت.
سه چهار ماهی گذشت. درختای باغچه خیلی شلوغ شده بودن نیاز به حرس شدن داشتن. زنگ زدم به آقا پیمان که اشکال نداره دست به قیچی بشم درختا رو رنگ و رو بدم؟! گفت به هیچ عنوان! از این حرفش خوشم نیومد ولی نیم ساعت بعدش صدای زنگ در اومد. درو باز کردم بازم آقا پیمان بود. از این رفتارش بیشتر ناراحت شدم. فکر کردم اومده ببینه من درختا رو دستکاری که نکردم. ولی دیدم لباس باغبونی تنشه! یه کیسه هم دستش بود.
- پیمان جان تو نذاشتی من باغبونی کنم چون بهم اطمینان نداشتی؟!
- نه بابا این چه حرفیه! چون درختا کود هم لازم داشتن اومدم.
- خیلی هم عالی! همه فن حریفم هستی.
- سعی میکنم تا میتونم خودم کارمو انجام بدم. حالا اجازه هست؟!
این آقا پیمان انقد ظریف کار کرد که درختا تا ده سال دیگه هم نیازی به باغبونی نداشتن.》
یه روزی اومدم تو ویرگول و دیدم عه! داره راجب این پرداخت آنی فوق العاده کاربردی پیمان صحبت میکنه... همون لحظه شخصی که اومد تو ذهنم آقا پیمان بود.
چقد که کاربردی و مفید بود. این که بتونی اینقد سریع (توی کمتر از دو ثانیه) کارت رو انجام بدی مثل آقا پیمان که در کمترین زمان ممکن مشکلو چاره میکرد.
این که بتونی با یک کلیک فقد چیزی که میخوای بخری... مث آقا پیمان که فقد تو یه تماس باهاش میتونستی کارتو راه بندازی.
فضایی ایمن رو تجربه کنی دقیقا همونطور که بابام به راحتی به آقا پیمان اطمینان داشت و چقد که این مرد قابل تکیه بود!
وقتی میتونی حالتی رو فعال کنی که وقتی موجودی کیف پولت به یه حداقلی رسید خودش خودکار طلبتو به طلب کارت پرداخت کنه:)
وقتی میتونی حالتی رو فعال کنی که وقتی سررسید قسطتت رسید وامتو خودکار پرداخت کنه... نه فقد وام بلکه هر جور قسطی! جالب، کاربردی و مفید:)
وقتی میتونی فقد با یه کلیک پرداختتو انجام بدی و خریدتو بکنی... نه که همش اطلاعات کارتتو وارد کنی و رمز دوم بخوای بزنی! چقد این میتونه عالی باشه:)
فک کن یه آدم با این همه صفات خوب چقدر میتونه به درد بخور باشه! الان که فک میکنم دلم میخواد بزرگ که شدم مث آقا پیمان باشم البته بهتره بگم مث پرداخت پیمان باشم. هم پرداخت آنی داشته باشم، هم قابل اطمینان باشم، هم کاربردی و مفید باشم! زندگی داره آسون میشه:)
دوست من! من خودم واقعا ترجیح میدم کارام رو سریع تر، تمیز تر و ایمن تر انجام بدم... اگه تو هم مث منی پس چرا سراغ پیمان نمیای؟🥲
#پرداخت_مستقیم_پیمان