میترسم! خیلی هم میترسم. هیچ وقت از فضای مجازی یا حتی فضای حقیقی خوبی ای ندیدم. میترسم اتفاق پارسال دوباره تکرار شود. تابستان 1402! نمیخواهم تعریف کنم چه شد فقط میخواهم بدانید که تابستان به شدت غم انگیزی برایم بود.
بعد از آن اتفاق و چندین اتفاق دیگر تصمیم گرفتم از فضای مجازی و از گوشی، حتی از رفقا و فضای حقیقی فاصله بگیرم. درس بهانه خوبی برای این فاصله بود. اما چند روز پیش گوشی خود را برداشتمم. اکنون میترسم دوباره وابسته اش شوم. ویرگول را انتخاب کردم که فضای خوبی را حس کنم و وابسته نشوم اما باز میترسم. میتررسم وابستۀ همین ویرگول شوم. وابسته به افراد داخلش!
نمیدانم! شاید همین روزها ویرگول را ترک کنم. برای منوابستگی چیزی جز خیانت نداشت. از وابستگی میترسم! از خودم میترسم.
خوب! به هر حال! اگر قرار به ترک ویرگول باشد یک پست خداحافظی خواهم گذاشت و با ویرگول و افراد داخلش وداع خواهم گفت.