زیرا تنها با فراموش کردن است که میتوانیم واقعاً رشته زمان را رها کنیم و به تجربه زندگی در لحظه حال، که در زندگی عادی بسیار دست نیافتنی است، نزدیک شویم.

درود دوستان امیدوارم حالتون خوب باشه
چند وقت پیش یه پست توی توی فضای مجازی خوندم که یکی از کاربرها تجربهی زندگی خودش رو تعریف کرده بود، تجربهای که خیلی از ماها ممکنه توی یه چرخه مشابهش گرفتار باشیم.
اون زندگیش رو با یه چرخه معیوب توصیف کرده بود
انگیزه بالا =» کار زیاد =» چالش =» شکست =» ناامیدی و اضطراب=» روی آوردن به عوامل مسکن (مثل مخدر، سیگار، پورن و چیزای دیگه) =» احساس بیارزشی و افسردگی
این دوستمون اینجوری بود که در شروع کاری یه انگیزه بمب داشت و یکی دوهفته جدی وقت میذاشت، ولی بعدش که انگیزه میخوابید و به یه شکست مواجه میشد ناامید میشد و اضطراب و استرس میاومد سراغش و برای اینکه از این موقعیت فرار کنه میرفت سمت چیزی مثل پورن، پورن هم که همونطور میدونید یه دوپامین فوری میده و آدم از اون موقعیت در میاد؛ ولی خب این هیچ مشکلی رو حل نمیکنه و صرفا آشغالها رو میریزی زیر فرش.
این چیزی که من توصیف کردم شاید خیلی سادهانگارانه باشه ولی دقیقا همین چرخهست فقط شدتش کم و زیاد میشه، مثلا طرف میخواد یه پروژه رو استارت بزنه خب قطعا بمب انگیزهست و به همین راحتیها کنار نمیکشه ولی چرخهی بعد از این خیلی طول شعاعش کمتر میشه چون اون انگیزه سابق رو نداره، و اون دایرهها به حدی کوچیک میشن یه به نقطه میل میکنن و اون نقطهها یه خط صاف رو تشکیل میدن و این خط صاف یعنی مرگ (زیستشناسی رو ریختم تو ریاضی)
برای رهایی از این چرخه من ایدهم اینه که تو همون لحظه خال کاری که درسته رو انجام بدیم، چون چیزی که داره کار رو خراب میکنه اون چالشه که قطعا نیست، چون چالش و سختی و حتی شکست بخشی از مسیره؛ به نظر من اون اضطراب و نشخوار فکریه داره کار رو خراب میکنه؛ چون فکر کردن باعث میشه از اون معنی فلسفی و عمیق حیات جدا بشیم و سفر کنیم به آینده و گذشته، این جملهای که اول نوشته نوشتم رو از یه بازی برداشتم.
حالا دیدگاه شما نسبت به این موضوع چیه؟ به نظر شما برای شکستن این چرخه معیوب چیکار میشه کرد؟ کسی تجربه مشابهای داشته؟
حتما داخل کامنتها دیدگاهتون رو در میون بذارید.