○ ︎محمدصادق امیریفر
○ ︎نگاهی به چند سروده از نادر نادرپور(۳)
شعر «فالگیر» برگزیده از دفتر «سرمهخورشید»، دفتری که گفتهاند در زمان خودش، طلیعهدار و نویدبخش فضاهای تازه در ادبیات معاصر ایران بود.
چهارپارهای دارای تصاویر و تشبیههای تازه و بکر، از تشبیه خورشید به کندو، نور به زنبور، غروب به گلبرگهای گُلی سرخ و باد به کفبینی پیر که شال خزان را به گردن انداخته و آمده تا با کفخوانیِ دستِ شاخههای درختان، سرنوشتشان را بگوید؛ البته که این سرنوشت جز با افتادن پنجهی بریدهی درختان(تشبیه برگ به پنجهی دست) رقم نمیخورد.
ترکیبِ «سبزهی لگدکوبِ آسمان» تداعیگر و نو شدهٔ همان گنبدِسبز یا گنبدِخضراء است که در ادبیات، پیشینهای گسترده دارد، چنان که مولوی میگوید:
خورشید دگر بنما این گنبد خضرا را...
و از این دست بسیارند.
روشن است، اینها همه نشانگرِ آشناییِ عمیق نادرپور با دنیای ادبیات کلاسیک است، اخوان ثالث اگر میگفت پختگیِ آثارِ نادرپور میرساند که وی به گنجینه غنی و پرارزش شعر گذشته پارسی دست دارد، سخنی حق میگفت.
مرحوم براهنی در طلا و مس، سخنی قریب به این مضامین دارد که شعر نادرپور از یک نیروی اندیشهی بزرگ خالی است! فروغ هم با اینکه تصویرسازی نادرپور را استادانه میخواند باز میگفت شعرنادرپور از محتوا خالیست و تصویر به چه درد من میخورد!
البته من گمان میکنم که خوانندهٔ فهیم و بدون غرض، حالا پس از سالها متوجه این نکته شده است که شاید تصویر و خیال شاعرانه در سرودههای نادرپور وجه برجستهی ماجرا باشد، اما آنچه که از او مانده با برچسبِ نداشتن اندیشهای نیرومند و یا خالی بودن شعرش از محتوا، مخدوش شدنی نیست؛ خواه فروغ گفته باشد و خواه رضای براهنی.
با هم بخوانیم:
کندوی آفتاب به پهلو فتاده بود
زنبورهای نور ز گِردش گریخته
در پشت سبزه های لگدکوب آسمان
گلبرگ های سرخ شفق ، تازه ریخته
کفبینِ پیرِ باد درآمد ز راه دور
پیچیده شال زرد خزان را به گردنش
آن روز، میهمان درختان کوچه بود
تا بشنوند راز خود از فال روشنش
در هر قدم که رفت، درختی سلام گفت
هر شاخه، دست خویش به سویش دراز کرد
او دست های یک یکشان را کنار زد
چون کولیان نوای غریبانه ساز کرد
آنقدر خواند و خواند که زاغان شامگاه
شب را ز لابهلای درختان صدا زدند
از بیم آن صدا، به زمین ریخت برگها
گویی هزار چلچله را در هوا زدند
شب، همچو آبی از سر این برگها گذشت
هر برگ، همچو پنجهٔ دستی بریده بود
هر چند نقشی از کف این دستها نخواند
کفبین باد، طالع هر برگ، دیده بود.
منابع:
فیض شریفی، شعرِ زمانِ ما، نادر نادرپور.
مولانا، غزلیات شمس.
شمسلنگرودی ، تاریختحلیلی شعر نو فارسی.
http://Eitaa.com/daqiqeh