سهیل: به نظرت بدترین اتفاقی که میتونه برای یه آدم بیوفته چیه!؟
مرتضی: بستگی به آدمش داره... شاید این باشه که شنیدن شادترین آهنگ دنیا گریه تو دربیاره...
سهیل: چرا!؟
مرتضی: چون آهنگِ مورد علاقه ی یه عزیزی بوده که حالا دیگه نیست...
سهیل: چقدر تاریک!! واسه همینه که آهنگ شاد گوش نمیدی؟!
مرتضی: غم بیشتر بهم می چسبه! می بینی که آدم افسرده و غمگینی نیستم ولی برای من توی غم یه چیزی هست، یه جاذبه ای داره که ولم نمیکنه...
سهیل: نمیخوای جواب بدی؟ چرا همش آهنگای غمگین گوش میدی!؟ یادمه یه بار بهم گفتی اگه میخوای یه آدمو بهتر بشناسی برو ببین معمولا چه آهنگایی گوش میده، حالا خیاط افتاد تو کوزه :)
مرتضی: آره... نمی خوام دربارش حرف بزنم.
سهیل: با من یا کلا!؟
مرتضی: کلا.... که شامل تو هم میشه.
سهیل: داداش حالا مارو قابل نمی دونی عب نداره، ولی با یکی حرف بزن، غمباد می گیریا...
مرتضی: نمی گیرم، حواسم هست، اینا همش تمرین و یادآوریه... نباید سخت گرفت.
سهیل: تمرین چی!؟ یادآوری چی!؟
مرتضی: اینکه زندگی با همه ی ارزشی که داره و با همه ی زحمتایی که براش می کشیم به خودی خود مفتشم گرونه!! فقط از یه جهت خیلی مهمه اونم اینه که بتونیم بفهمیم همه ی اینا یه تمرینه! مثلا یه ورزشکار حرفه ای سالها صبح تا شب تمرین میکنه که بره توی المپیک طلا بگیره یا معروف بشه یا پولدار بشه یا هرچی، درسته؟ عاشق تمرین کردن که نیست، دنبال جایزه شه و چون جایزه هه خیلی براش مهمه، همه ی سختیای تمریناتشم به جون میخره.
سهیل: چقدر تو سخت حرف میزنی، تهشو بگو.
مرتضی: بیا دیدی؟ خودتم عجله داری آخرشو بدونی، به نظرت جایزه ی زندگی چیه!؟
سهیل: خب، هر قدرم خوب زندگی کنیم آخرش می میریم، بدم زندگی کنیم بازم می میریم، پس بهتره بهمون خوش بگذره نه!؟
مرتضی: آره دقیقا....
سهیل: پس آهنگ شاد گوش بدیم :)
مرتضی: اگه یکی با آهنگ غمگین بیشتر کیف کنه چی!؟ :)
سهیل: چرا آخه؟ منکه نمی فهمم...
مرتضی: یعنی تو غم زندگی رو نمی فهمی؟
سهیل: چرا می فهمم، ولی نمی فهمم از کجا میاد و چجوری می تونه خواستنی باشه؟!!
مرتضی: غم همیشه از یه جای خالی میاد... یا اونجایی که باید باشی نیستی، یا از اونی که باید کنارت باشه دوری...! من فکر میکنم زمین اونجایی که باید باشیم نیست، هرقدرم خوشگلش کنیم بازم نمیشه... ما خیلی دوریم سهیل....
سهیل: خب با این اوصاف بهترین اتفاقی که می تونه برای یه آدم بیوفته چیه!؟
مرتضی: اینکه دیگه هیچ غمی تو دلت نباشه :)
سهیل: تو که تا الان داشتی سنگ غمو به سینه میزدی، چی شد تازه رسیدیم به اینهمه آدم بی غم و سرخوشی که کل دنیا به هیچ جاشون نیست و فقط به فکر عشق و حالن!!؟
مرتضی: نه، اونطوری نه!! اونا دارن از غمه فرار میکنن.... اتفاقا باید محکم بغلش کنی، تا آخرین جرعه ش رو سر بکشی، اونوقت تازه کم کم یه اتفاقایی میوفته! چرا!؟ چون همه ی غما رو خوردی، دیگه غمی نمی مونه :)
سهیل: مرتضی جون من سر کارمون گذاشتی؟! من دو ساعته دارم جدی به حرفات دقت میکنم ببینم چی میگی، گرفتی مارو!؟
مرتضی: نه داداش باور کن جدی میگم، نمیشه ازش فرار کرد، والا بلا نمیشه.
سهیل: ته تهشو بگو بابا کار دارم میخوام برم، تو دنبال چی داری میگردی!؟
مرتضی: ته تهش میرسی به یه جایی که با خودت میگی آخییییشش، بالاخره رسیدم ،اینجا دیگه خونه ست.... دیگه هیچی نمیخوام، هزار سالم که بگذره بازم هیچی دیگه نمیخوام، راااضی رااضیم :)
سهیل: داری از مردن حرف میزنی دیگه!؟ فقط یه مرده است که هیچی نمیخواد...
مرتضی: میخواد منتها طفلک صداشو کسی نمیشنوه... :)
سهیل: پس کجاست اون ته لامصبش، دیوونم کردی!!
مرتضی: داداش من تا تهش نرفتم که، منم همینجا کنار توام. گفتم که در جریان باشی و به کمتر ازین راضی نشی، کلاه سرت نذارن، خلاص!! :)
سهیل: منکه آخرشم نفهمیدم... تو چی میزنی ستون؟ به مام برسون.... راستی اینم بگم و برم، نگفتی اون طرف کی بود!؟ همونکه آهنگای شاد دوست داشت، چی شد!؟
مرتضی: متاسفانه اعتبار شما به پایان رسید، خدانگهدار.... :)
https://vrgl.ir/cEos9