سلام... در همه ی زبانها واژه هایی هستند که آنگونه که نوشته می شوند خوانده نمی شوند و یا چند جور نوشته می شوند و کار را برای دانش آموزی که می خواهد بنویسد و یاد بگیرد سخت می کنند، آخر سر هم اینگونه می آموزند که "می نویسیم فلان، می خوانیم بهمان" !
آدمها هم اینگونه اند، نمی توانی بودنشان را درک کنی، نمی توانی ذهنشان را بخوانی، نمی توانی بفهمی در دلشان چه می گذرد! با چهره شان می نویسند لبخند ولی در دلشان غمگینند، با رفتارشان می نویسند خوشحال اما روحشان دارد گریه می کند، با حرفهایشان می نویسند عاشق، صادق، مهربان اما نیتشان اینست که نقره داغت کنند، از نداری حرف می زنند اما دارند، از داشتن می گویند اما دستشان خالیست، سراغت را نمی گیرند اما صبح و شب به یادت هستند، زیاد می آیند و میروند اما در دلشان جایی نداری، دوستت دارند اما نمی گویند، دوستت ندارند اما عزیزم و رفیقم صدایت می کنند، فرار می کنند که رو در رویت نشوند اما قلبشان به خاطر توست که می تپد، عجیب شده ایم، خیلی عجیب شده ایم.... !! همه جور آدم داریم و همه شان هم املایشان ضعیف است، نوشته هایشان غلط دارد، زیاد هم غلط دارد.
ما که دیگر عادت کرده ایم، سکوت کرده ایم ولی به قول شاعر سکوتمان از رضایت نیست، از بیخیالیست،دیگر بیخیال شده ایم. هر کسی هرکاری دلش می خواهد بکند، به من چه!؟ من هنوز هم "دوستت دارم" را "دوستت دارم" می نویسم، هرچند مدتهاست که دیگر نمی نویسمش، هرچند که می دانم اگر هم بنویسم دیگران جور دیگری می خوانندش، همانطور که خودشان می نویسند می خوانند، باشد ایرادی ندارد... برای ما اما، املای درست همیشه درست است، می خواهند جور دیگری بخوانند خب بخوانند! ما دیگر عادت کرده ایم، سکوت کرده ایم، فقط مینویسیم، خودمان می نویسیم خودمان هم می خوانیم! ولی ای کاش دنیا جور دیگری بود، ای کاش میان نوشتن و خواندن اینهمه فاصله نبود.....
https://vrgl.ir/oaq0e