شاید باورتون نشه ولی یکی از ابر چالشهای ما مبحث توالت بود، هم رفتش هم برگشتش!
ما که میگم منظورم بچه های دهه شصت و قدری هم هفتاده. احتمالا مطالب پراکنده ی زیادی در این خصوص به گوشتون خورده ولی من قصد دارم در این مقاله....! مقاله که نیست،دلنوشته ای درباره ی مواله! موال همون مستراح یا توالت یا دستشویی یا خِلا یا اتاق فکر.... انقدر که اسم داره این چاردیواری اسرار آمیز آدم گیج میشه، چرا آخه؟ چرا انقدر اسم داره؟ کدومش مستعاره کدوم اصلیه؟ حالا ما همون توالت میگیم.
در زمان کودکی ما توالت رفتن یه بساطی بود، چون توالتا معمولا توی حیاط بود، ته حیاط هم بود، یه جایی که بیشترین فاصله رو از اتاقهای خونه داشته باشه، به خاطر دوری از بو و صدا! که منطقی هم بود، ولی اونجای حیاط لامصب خیلی تاریک بود. توی شبای زمستونی تاریک و سرد و در شبای تابستونی تاریک و پر از انواع حشرات بود! یعنی دل شیر می خواست که شما شبا بری توالت... ببین تو چه دنیایی ما زندگی می کردیم!
بچه بودیم دیگه، می ترسیدیم و همین ترس باعث ایجاد یک سری روابط و حتی شکل گیری سبک خاصی از همزیستی در اون دوره شده بود.
خیلی گذرا بخوام بهتون بگم اینطوری بود که اولا ما تا آخرین لحظه خودمونو نگه می داشتیم که تا جایی که ممکنه نریم توالت. بعد که دیگه مجبور می شدیم، بصورت خیلی نامحسوس از یکی از اعضای خانواده که باهاش رابطه ی خوبی داشتیم خواهش می کردیم که همراهیمون کنه و صداشم در نیاره چون بقیه مسخره مون می کردن اگه می فهمیدن. در بسیاری موارد ما در همچین موقعیتی مجبور می شدیم امتیازات فراوان و بعضا ترکمانچای گونه ای رو به فرد همراه اعطا کنیم که فقط بیاد باهامون.... حالا من واردش نمیشم!! خلاصه طرف راضی میشد که به عنوان بادیگارد باهامون بیاد در حالیکه خودشم می ترسید. گاها مشاهده میشد که بادیگارد محترم، به محض اینکه ما رفتیم تو، فلنگ رو بسته و رفته و ما میومدیم بیرون و می دیدیم که بادیگارده نیست و جونمون در خطره و دوباره برمی گشتیم داخل!! تا وقتی که نفر بعدی بیاد و خلاصه یه راه نجاتی پیدا بشه.
در کنار اینا شما حساب کن شبهای زیادی لامپ توی حیاط خراب بود، با حشرات بسیار متنوع و نیش دار توی توالت درگیر میشدیم، اعضای خانواده ی محترم توی حیاط کمین می کردن که بترسوننمون یا یکی میومد برق رو خاموش می کرد و در می رفت.... تازه اینا مال زمان بیداری بود، اگه نصفه شب دستشوییت می گرفت که داستان صد برابر دلخراش تر بود. این بخشش رو در همین حد اکتفا می کنم فعلا.
اینا گذشت و ما بزرگ شدیم و دیگه توالتا کم کم اومد توی خونه ها و داستان تاریکی و اینا تموم شد. هنوز حلاوت این قضیه از گلومون پایین نرفته بود که روزگار برگ تازه ای رو کرد و اون چیزی نبود جز چی!؟ پخش صدا......
بابا توالتای قدیم هر مشکلی هم که داشت، دیگه شما وقتی موفق میشدی خودتو سالم به توالت برسونی دیگه کار تموم بود، دیگه کاملا راحت و آزاد بودی و هر بو و صدایی از هر جاییت که دلت می خواست می تونستی دربیاری و هیچکس نبود بگه چرا، خودت بودی و نهایتا یه مشت سوسک و عنکبوت و مارمولک و گاهی هم عقربی رتیلی چیزی. ولی حالا چی!؟ همیشه ی خدا چندین نفر بیکار و مریض و آبروبر هستن که دو متر اونطرف تر از سنگ توالتی که شما روش نشستی، اونام نشستن منتظر، که تو یه صدایی ازت دربیاد. متاسفانه بعضا هم افراد انگیزه های قوی همچون انتقام در سر دارن، چرا؟ چون خود ما هم کم نخندیدیم به این و اون!! متاسفانه من خودم یکی از همون مریضام... از شما چه پنهون ما در دوران دانشجویی اصلا یه مکتبی راه انداخته بودیم درین خصوص!!
یه بخش کوچیکشو بهتون بگم....
ما می تونستیم رفیقامونو از روی صدای خروج بادشون از چیزشون.... همون.... ای بابا.... از روی گوزشون می تونستیم شناساییشون کنیم، باور کنید راست میگم!!
یعنی اگه شما چشمای هر کدوم از اعضای گروه ما رو می بستی و رندوم یکی از بچه ها می رفت توالت و اجراشو انجام میداد، طرف از روی تونالیته و آهنگ گوز فرد، می تونست بگه الان کی تو توالته. مثلا گوز شهاب صدای فیل افریقایی میداد، گوز مرتضی صدای بچه فیل بود، سید حسن گوزش شبیه صدای خالی شدن باد بادکنک بود، یه پسره بود آبتین گوزش خیلی ریز بود، صدای بال پشه ها که نصفه شب میان دم گوش آدم رو داشت، گوز فری ضربه ای بود انگار یه تیکه پارچه تترون رو پاره کنن، ابول همیشه روی تیربار بود صدای مسلسل میداد و من حتی یک بار هم یادم نمیاد ایشون تک تیر شلیک کرده باشه. البته ما تک تیر انداز هم داشتیم که بنده خدا اخراج شد کلا! بعد تازه اینا اگه دگرگونی در احوالشون رخ میداد، صدای گوزشون هم تغییر می کرد مثلا اگه طرف سرما میخورد صدای گوزشم می گرفت یا اگه عاشق میشد صدای گوزش شبیه ویولون یا ترومپت میشد.جان؟ من!؟ خوشبختانه قلم الان دست منه، من سایلنت کرده بودم خودمون! اینم بگم که شاید باورتون نشه که همه اینا در خصوص بو هم بود و اینکه بعضی از بچه ها بودن تقلید صدا می کردن، یعنی طرف میرفت ادای گوزیدن یکی دیگه رو در میاورد، با انگیزه های مختلف که دیگه حالا سرتون رو درد نیارم همینجوریش هم صحبت طولانی شده.
همه اینارو گفتم که به کجا برسم!! ؟ آهان ، می خواستم بگم درسته که این یه کلیشه شده که میگن فلان چیزم فلان چیز قدیم.... آقا ولی واقعا توالت فقط توالتای قدیم، هر چی که بود، هر خطری هم که داشت دیگه اون توو خیالمون راحت بود، آبرومون احتراممون اسرارمون محفوظ بود.....
الان این توالت جدیدا.... دیگه احتراما رو هم از بین برده، بنده خدا پدر مادر دایی عمو.... اینا خب سنی ازشون گذشته، طفلیا مگه چقدر کنترل دارن رو اون منطقه!؟ اصلا جوانش هم مگه چقدر میتونه کنترل کنه که الان قراره صدا بده یا نه!؟ بابا اصلا به صلاح نیست تحمل انقدر فشار جسمی و روحی، ندیدین چقدر آمار مراجعه به پزشکان مجاری ادراری و رفقا و راونپزشک و روان درمانگر و اینا زیاد شده!!؟
نمی دونم والا، من خودم حاضرم یه دستمو بدم ولی برگردیم به همون توالتای توی حیاط خودمون.... من آخه دشمن هم زیاد دارم چون رییس گروه بودم خیلیا ازم کینه به دل دارن، دنبالمن!!
خلاصه که حقا و انصافا "توالت هم توالتای قدیم..."
https://vrgl.ir/lpCTX