کیا بهرامی
کیا بهرامی
خواندن ۳ دقیقه·۲۵ روز پیش

کجارو میگردی!؟ همه چیز اینجاست

مهدی: تازگیا یه چیزی فهمیدم... اینکه ما برای رسیدن به آرامش، احتیاجی به بدست آوردن چیزی از دنیای خارج نداریم. اتفاقا برعکسه، ما به آرامش نیاز داریم برای اینکه آرامش، باعث میشه بتونیم چیزایی که می خوایم رو بدست بیاریم!! میدونم عجیب به نظر میاد ولی واقعیه.
پارسا: اگه ناراحت نمیشی اجازه بده من نپذیرم، احتمالا سرت به جایی نخورده سلطان؟!
مهدی: چرا اتفاقا قطب شمال سرم اخیرا ضربه ی شدیدی خورده، ولی چیزیم نشد خوبم خداروشکر :)
پارسا: حالا خیلی هم مطمئن نباش، برو یه چکاپ بکن، جدیدا دیگه خیلی داری پرت و پلا میگی. پس که اینطور؟! که ما برای داشتن آرامش به هیچی احتیاج نداریم!؟ اینو خودت تنهایی فهمیدی یا از کسی هم کمک گرفتی پروفسور؟!
مهدی: پروفسورا ازین حرفا سر در نمیارن... ما فقط به خودمون نیاز داریم، به یه درک حتی نسبی از خودمون! تو به خودت دسترسی داری؟
پارسا: یعنی چی!؟
مهدی: خود ما، خویشتن ما یه جورایی نامرئيه! انقدر که توجهمون به دنیای بیرونه، کم کم عادت کردیم به جستجو در جهان بیرون از وجود خودمون. اینه که دیگه خودمونو نمی بینیم و این برامون به یه اصل تبدیل شده. یه اصلی که اصلا اصل نیست، ساختگیه! همه ی لوازم آسایش ما در بیرونه. غذا، لباس، انواع لذتها.... تهش همه ی اینا رو میخوایم که آرامش داشته باشیم دیگه، درسته!؟ از طریق چیزایی که بدستشون بیاریم و بریزیم تو خودمون یا بچسبونیم یا اضافه کنیم به خودمون و به کمک اونا محدوده ی بودنمون رو ببینیم و تعریف کنیم!! به شکلی که دیگه تعریف ما از خودمون میشه یه لیست از داشته هامون. انگار که یه ظرف شیشه ای شفافیم که تا توش یه مایع رنگی نریزی حدودش دیده نمیشه!!در واقع ما داریم در دنیای بیرون دنبال آرامش میگردیم، شما در دنیای بیرون آرامش میبینی؟
پارسا: آره، توی طبیعت سرشار از آرامشه دکتر جان
مهدی: إ !؟ اگه توی همون طبیعت ولت کنن بگن برو آب و غذا و سرپناهتو خودت تهیه کن، هزار جور خطر و حیوون وحشی و مار و عقرب و آدم رقیبم هست، احساس آرامش میکنی!؟ نرفتی جوج بزنی که، باید اونجا زندگی کنی. فکر میکنی اجداد ما چرا از طبیعت کندن و اومدن شهر ساختن!؟
پارسا: چون دنبال آرامش بودن!؟ آره خب ،ولی چیزای دیگه هم هست که به آدم آرامش میده، مثل آغوش عزیزان، موسیقی و ازین دست...
مهدی: هیچی به آدم آرامش نمیده، همه ی اینا موقتی و اعتباری هستن. من دارم از آرامشی حرف میزنم که همیشه همراهته، چه توی طبیعت، چه توی برج، چه توی صلح، چه توی جنگ، چه وقتی تنهایی، چه توی جمع...
پارسا: ظاهرا ضربه هه کاری بوده مهدی، میفهمم چی میگیا ولی متوجه نمیشم :) خدایی انقد بیکاری که میشینی به این چیزا فکر میکنی!؟ تازه به کشفیات هم میرسی؟!!
مهدی: آره بابا اشتباه از من بود که اصلا گفتم. به نظرم خیلی مهم بود گفتم تو هم بهش فکر کنی شاید گشایشی بشه، تازه میخواستم درباره اینکه چجوری میشه به اون آرامشه برسیم  هم تبادل نظر کنیم. ولی نع، انگار همفاز نیستیم،ما باهم فرق داریم... :)
پارسا: چشم پدربزرگ، شما درست میگی. سرم که به سنگ خورد میام پیشت :)
مهدی: آره تو هم به یه ضربه ی سنگین نیاز داری که مخت تکون بخوره !! خیلی درد داره ها، ولی هم لازمه هم کارسازه...



https://vrgl.ir/REX87

آرامشزندگیخویشتن
جاش خیلی خالیه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید