
حالت بده؟ همش استرس داری؟ حس می کنی یه چیزیت هست ولی نمی دونی چته؟! عزیزم من می دونم چکار باید بکنی ... هر چند وقت یکبار، همه ی چیزهایی که دوست داری رو از خودت دور کن یه جوری که برنگردن، یا ناگهانی یا به مرور ...... یا ببخششون به کسی، یا بندازشون دور یا بفروش یا آتیش بزن یا با یه مدلی که دوستش نداری جایگزین کن .... خلاصه یه جوری از دستشون خلاص شو!!
آره تمرین سختیه ولی خوبه برات، اجباری هم در کار نیست، می تونی انجامش ندی ولی اگه بتونی انجامش بدی، هم خیلی زود حالت خوب میشه و هم آینده ی درخشانی در انتظارت خواهد بود، باور کن ....!
من اگه پدر بودم حتما بچه هامو اینطوری بار می آوردم، مثلا از دخترم می پرسیدم عزیزم کدوم عروسکتو بیشتر از همه دوست داری؟! و ازش می خواستم که همونو ببخشه به یه دختر دیگه و اگه قبول نمی کرد، اون عروسک به طرز اسرار آمیزی گم میشد ... و این اتفاق اونقدر برای بچه هام تکرار میشد تا جایی که دیگه از دست دادن وسایل مورد علاقه شون براشون عادی بشه و رها کردن رو یاد بگیرن!
ما باید یاد بگیریم که به هیچ چیز نچسبیم، چسبیدن کار کَنه هاست، ما که کَنه نیستیم، هستیم؟! می دونی که کَنه، می چسبه و رها نمی کنه، می خواد و اصرار می کنه و دلش می خواد تا پایان دنیا بچسبه و بمَکه ... می خواد همه ی وجودشو از اونی که دوستش داره پر کنه ... و می مکه و بزرگ میشه و باد می کنه و آخرشم می ترکه!! تو دوست داری بترکی؟! معلومه که نه ... پس نچسب، رها کن ... رها کن تا رها شی. مگه دنبال آزادی نبودی؟ راه و رسم آزاد شدن همینطوریه ... بله سخته، نه راحته، نه آسونه، نه دوست داشتنی ... آزادگی سخته عزیزم، هیچ ربطی هم به راحتی نداره، حواست باشه دچار اشتباه نشی، گولت نزنن ....!!
ممکنه بگی مگه ما خود آزاریم که مدام دوست داشتنی هامونو از خودمون دور کنیم؟! بدون که این حرف تو نیست، حرف کَنه ی درونته که نمی خواد رها کنه، نمی خواد آزاد بشی! ما نه تارک دنیاییم، نه مرتاضیم، نه بودایی ... ما آدمیزاد معمولی هستیم، زندگی می کنیم، دوست میداریم، خونه مونو زیبا می کنیم، زیبا می پوشیم ... ولی نمی چسبیم، می تونی!؟ اصلا دلت می خواد بتونی؟! پس پاشو فلان چیز مورد علاقه ت رو رد کن بره! آخه گرونه، تازه خریدمش، به جونم بسته ست، ضرر می کنم، فلانی نمیذاره، حالا بعدا که کهنه شد، مگه دیوونه م!؟! اصلا تو چی داری میگی؟ این چرت و پرتا چه ربطی به آزادی داره!؟ چه ربطی به حال بد من داره؟! منکه بهش نچسبیده م، لازمش دارم می فهمی؟! کلی زحمت کشیدم تا بتونم بخرمش ...... بله، دیدی چقدر سخته؟ خب باشه نبخش، رها نکن، رها نشو ... من واسه خودت گفتم، من حتی نمی شناسمت ولی باید این حرفارو بهت میزدم که بدونی چرا حالت بده، چرا همه ش استرس داری، چرا یه چیزیت میشه ولی نمی دونی چته ... عزیزم ... من و تو پرنده ایم، پرنده اگه آزاد نباشه دلش می گیره، مریض میشه، تنش پر از کَنه میشه، رها کن خودتو، کلید این قفس دست خودته ....