چون قلم اندر نوشتن می شتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
چون سخن در وصف این حالت رسید
هم قلم بشکست و هم کاغذ درید
هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل گردم از آن
علت عاشق ز علتها جداست
عشق اصطرلاب اسرار خداست
درود
حقیقتا دم حضرت مولانا گرم با این شعر زیباشون
از آن دسته شعرهاست که به شخصه با خواندنش بغض گلویم را میگیرد؛ بغضی نه از جنس غم ،بلکه حسی خاص و غیرقابل توصیف
از بین تمام مصراع های این شعر زیبا مصراع آخر یعنی عشق اصطرلاب اسرار خداست را از همه بیشتر دوست دارم برای همین این نوشته را مینویسم
میخواهم چیزی که ذهنم این مصراع را توصیف میکند برایتان بازگو کنم
اول از همه کلمه اصطرلاب ؛ کلمه ای که اول از همه به دنبال آن رفتم
اصطرلاب ابزار برای سنجش ارتفاع، سمت، بعد و میل خورشید و ستارگان، تعیین وقت در ساعات روز و شب، قبله و زمان طلوع و غروب آفتاب و همچنین برای دریانوردی از آن استفاده میشده
عشق اصطرلاب اسرار خداست
اولین معنی که به ذهنم رسید این بود که معنی وسیله ای برای راهنمایی را برای کلمه اصطرلاب در نظر گیرم
که اینطور معنی این مصراع میشود:
عشق راهنمایی برای دست یابی به اسرار الهی است
که یک چیز ناگهان به ذهنم رسید
اینکه اصطرلاب وسیله ای برای همه هست
این که میگویم همه منظورم از هر جنس و قومیت و دینی هست،چون یک فرد بودایی با استفاده صحیح از اصطرلاب به میرسد و هم یک فرد مسیحی و هم یک فرد مسلمان و...
در اینجا هم که عشق به اصطرلاب تشبیه شده؛انگار عشق هم همان خاصیت اصطرلاب را دارد هر کس عشقی الهی صحیح و درست داشته باشد به اسرار الهی میرسد و فرقی نمی کند که از چه دین و کیش و ملیتی باشد
انگار این ابیات را حضرت مولانا از زبان خداوند گفته است شاید هم خداوند با استفاده از زبان حضرت مولانا گفته است که:
ای بندگانم رابطه میان من و شما عشق است
برای همین است که اگر تو یک گام به سمت من حرکت کنی،من ده گام به سوی تو حرکت می کنم
من عاشق تو و تو عاشق منی
عشق است که باعث میشود همه چیز جلوه وجود من باشد
عشق است که همه چیز حتی سنگ و خاک و گل و گیاه را همیشه تسبیح گوی من میدارد
هر آن کافر که او قربان عشق است
به کیش ما مسلمان مینهندش
شاعر بزرگواری که این شعر را سروده تقریبا به همین موضوع اشاره دارد (متاسفانه نتوانستم اسم شریف شاعر این شعر را پیدا کنم)
عشق هم چیز بس عجیبی هست
عشق در پسران زمانی است که برای یک نفر همچون پدر نگران و دلسوز شوی همچو یک برادر غیرتی و مایه دلگرمی و مثل یک همسر همراه و پشتیبانش باشی
و در دختران زمانیست که همچو یک مادر نگران و چشم به راه او و همچون یک خواهر حامی و محرم راز و مثل یک همسر همدم و همگام او باشی
حال فرقی نمی کند که لیلی و مجنون باشد یا محمود و ایاز
عشق،عشق است
شاه و گدا را بر سر یک سفره مینشاند
همه گویند که درد بی درمان است عشق
اما گویم من عشق نه درد است نه درمان
عشق نه آب است نه آتش
عشق نه دلیل است نه معلول
عشق،عشق است
عشق قابل تشبیه نیست
عشقی که قابل تشبیه باشد عشق نیست
آنکه در ره عشق از خود نگذرد عاشق نیست
آری عشق،عشق است؛قابل بیان نیست
راه نجات است عشق
دین راستین است عشق
پرده ی پوشاننده ی عیب است عشق
زندگی جاودان است عشق
آب حیوان است عشق.
اگر به خاطر داشته باشید کلمه اصطرلاب معانی دیگری نیز داشت یک از آنها وسیله ای برای سنجش ارتفاع بود
حال اگر آن را با این کلمه معنی کنیم می شود:
عشق وسیله ای برای سنجش مقدار دانایی ما نسبت به اسرار خداست
خیلی واضح میگوید که هر که بیشتر عاشق باشد مقدار بیشتری از اسرار خداوند را میداند
واقعا عجیب است عشق
.
.
.
.
.
.
.
.
.
MKh
1400/1/16
پست قبلیم:
پ.ن:خوشحال میشم نظرتون رو بخونم چه این که گفته باشید متنم خوب بود چه این که گفته باشید متنم بد بود در هر حال با کامنت منو شاد میگردانید
پ.ن2:به عبارتی عشق الهی و عشق زمینی رو با هم ترکیب کردم و همچین متن خوبی نشد
پ.ن3:فعالیتم به شدت کاهش پیدا میکنه{کنکور از رگ گردن به من نزدیک تر هست}پوزش از همتون
پ.ن4: به نظرم این متن هیچ اعتباری نداره مخصوصا معنی کردن شعر ها نظر شما در این باره؟