ویرگول
ورودثبت نام
آن-
آن-به درختان خیابان نگاه کن. https://t.me/sanjabnameh
آن-
آن-
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

آن‌وقت-

عرض کنم خدمت‌تان، آدم هر کاری هم بکند، آخرش می‌بیند زورش به تقدیر نمی‌رسد.
من هم از همان صبح تا شب با خودم کلنجار می‌روم. می‌گویم: «بشه یا نشه، خدا بخواد یا نخواد، آخرش مداد را باید برداشت و پای آن دو ساعت نحس نشست.»
مداد را برداشته‌ام، یا شاید هنوز نه.
تازه بعدش هم حکایت تازه شروع می‌شود.
یا مثل بید می‌لرزم، یا خیال می‌کنم نمی‌لرزم، ولی ترس مثل بختک می‌افتد روی سینه‌ام.
نه از آن ترس‌هایی که بیایند و بروند، نه خیر.
می‌مانَد، از آن‌ها نیست که بشود با قهوه یا سیگار دورشان زد، این یکی آمده وجا خوش می‌کند.
همین‌جور مثل مار، کمین کرده، چنبره زده و چشم‌به‌راه.
راستش را بخواهید، از حالا آمده نشسته روبه‌رویم.
من هم هی به روی خودم نمی‌آورم، هی می‌گویم «برو پی کارت!» اما مگر ول‌کن است؟
همین‌جور می‌آید جلو.
منم قلوپی آب می‌خورم که به من حمله نکند، مگر نشنیدی؟ مار به کسی که آب می‌خورد نیش نمی‌زند، ولی تا کی بر و بر هم را نگاه کنیم؟
نفسش گرم است، روی گونه‌ام. دست‌هایش را نمی‌بینم، اما حس‌شان می‌کنم.
مداد، مداد لعنتی را باید بگیرم.
چند ساعت. چند صفحه؛ اما می‌خندد.
نه صدایی، نه دهانی.
فقط می‌خندد.
آن‌وقت بعضی‌ها می‌گویند هیولا وجود ندارد.
لابد خبر از این هیولای بی‌سر و پا ندارند که اسمش "چند ساعت آزمون" است.

میز من.
میز من.


...
...


کنکورهیولامدادساعتصفحه
۳
۸
آن-
آن-
به درختان خیابان نگاه کن. https://t.me/sanjabnameh
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید