آن-
آن-
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

اینها، منحصر به دل نیستند.

چند شبی میشود که بدون شب بخیر گفتن هایم به او، چشم میبندم، سخت است، بسیار سخت!
اما حقیقت هایی را باید بپذیرم، که منَتِشان به تنهایی پذیرای سختی هاست.
" دلم برایت تنگ شده "
جمله ای منحصر به دل فرد نیست،که دل من آرام ست و من بیشتر به چشمانم دلتنگی را میبینم، به انگشتانم لمس میکنم و گوش هایم!
گوش هایم از همه کس زود تر دلتنگ شدند، درد شان، و انبوه چرکی که به خود گرفتند رضایت این موضوع ست..
صفحه نور کوچکم به به دست میگیرم، چند چیز را برای بار ها تکرار میخوانم،عکس های جلا ده روحم را میبینم و به سراغ معرفَم میروم، دانه به دانه آن نوا ها را میشنوم.
خسته میشوم، من منتظر خبری در بی خبر گذاشتن اویَم، ثانیه ای به او و آیا نبودم فکر میکنم، بر سر مداد و قلم میروم، نه برای نوشتن، این بار کشیدن را میچشم، طعم لذیذی دارد،
رها میکنم
باز دلتنگی به سراغم می آید، من نه تنها او، همه افراد را به بند فراموشی واگذار کردم تا ذهنم آرام بگیرد و جایگاهم بر من برگردد.
دلتنگی شب ها سخت تر است، معمولا، سرم در درد دلتنگی شب ها با گوش هایم همدرد میشود.
چند شب گذشته که من اینگونه بی فروغ گشته ام و آتش برگشتن دارم؟
کم تر از یک هفته!نمیدانم، اندازه سال ها سخت است.
اما هنوز من نشانی از هدفم نمیبینم، هنوز زود است، هنوز من در جایگاه فقط یک فرد نیستم!
باید تغییر کرد، باید تغییر دید،
و باید دلتنگ نشد، آن روز برمیگردم.
از دور به آغوشم میکشمت
و همه اش را، برایت توضیح خواهم داد!
اکنون، فقط خرده فرصتی هست، برای ادامه، باید نفسی چاق کنم، کاش گوش هایم، کاش سرم اذن خواب دهند.


پ. ن :میدونم که نوشته ضعیف یه، ولی لطفا پذیرایش باشید.

دلتنگیمقام یک فرداغوشتغییر
منم متروک مطرود ذهن مسکوت بی مفعول تورا. greenlotus102@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید