آن-
آن-
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

می‌تپد؛

-
-
-
-


روز ها دارند حماقت خودشان را در کلافگی و ترس جلوه می‌دهند، دیگر نمی‌دانم باید چگونه عمل کرد؛ حداقلش می‌دانم که قضاوت نمی‌شوم، چون بهار است و چون فصل خوابیدن است.
صدای تپش های بلند قلب خودم و او را می‌شنوم، کمی سرد می‌تپد اما دیگر نمی‌دانم چاره چیست.
من تلاش می‌کنم که آرامش بسازم، آرامشی که در پس او آشوب باشد؟ نمی‌خواهم من سکوت می‌طلبم.
می‌توانم جلوه جدیدی از انجماد روحم را حس کنم، من کسبش می‌کنم؛ آرام می‌گردیم، ما در آخر که نه، در ادامه این قافله آرام می‌گردیم.

سردتپشکلافگیآرامقافله
منم متروک مطرود ذهن مسکوت بی مفعول تورا. greenlotus102@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید