آن-·۸ ماه پیشمیتپد؛--روز ها دارند حماقت خودشان را در کلافگی و ترس جلوه میدهند، دیگر نمیدانم باید چگونه عمل کرد؛ حداقلش میدانم که قضاوت نمیشوم، چون بهار اس…
مریم تاواتاو·۱ سال پیشبیآرزوی آراممریم تاواتاوتوی جهانهای موازی، جای هزاران نفر دارم زندگی میکنم. محبوبترینشان یک نقاش است که از صبح که بیدار میشود ایستاده روبهروی بوم…
نفیسه رضایی افضل·۳ سال پیشباید قوی باشمکنترل هیجانات درونی شاید باعث بشه بهتر بتونم حرف بزنم پس یک نفس عمیق می کشم و میرم جلو و حرف دلم را می زنم
بیحد·۳ سال پیشپدرنوشت - روزنگار، چهارشنبه 1400/06/31آرام پدر سلامامروز برای اولین بار حرکت کردنت را درک کردم، دستم روی شکم مادرت بود که تکان خوردی، مادرت نگاهی به من کرد و با سرخوشی گفت:- فهم…
بیحد·۳ سال پیشپدرنوشت - روزنگار، جمعه 1400/06/26آرام پدر، سلاماز 3 ماه پیش که اولین سونوی تو را دیدم و مات و بهوت به دستگاه بدون هیچ عکسالعملی ماندم، بیشتر به خودمان کردم، به رابطهمان،…
N.D·۴ سال پیشداستان کوتاه (نواهایی از جنس زندگی)نظرات و انتقادات شما، راه سنگلاخی نوشتن را برایم هموارتر می سازد؛ ممنون.
وِژِیان·۵ سال پیشویرگول؛ ساده آرام ، جذاب و گویاویرگول محیط آرام و دلنوازیه؛ ساده ، خوانا و آرام . آدمیزاد به جائی رسیده که فهمیده عناصر دیداری چه تاثیری روی روح و روان انسان میذاره .لا…