حتی 24 ساعت هم از صدای طبیعت نمیگذره. باد اینروزا شکوفه ها رو زمین میریزه. و صدای تعادل زندگی میاد. هیچکس نمیدونه خشمگین ترین حالت انسان چیه. هیچ کس نمیدونه پرغرور ترین کلمات از کجا به چه شکلی، از زبان کی و به چه کسی گفته میشه. تراژدی زندگی هرکسی برای خودش شکنندس. حتی درختی که به امید گرمای نور خورشید منتظره گذران بهاره، اما باد.. طبیعت چی میگه؟ انقدر زبونش برای انسانی که فضاپیما ساخته سخت شده؟ شبیه بهای جاوید میمونه.. انگار جدن باید چیزی پرداخت کرد.
روزای خوب سهم کیه؟ صدای گوش خراش سلام زندگی رو کیا میشنون؟ حتی صدای سلامِ گونه خودمون به سختی به گوش میرسه. روزای تاریکیایه برای اکثریت مردم جهان. روزای روشن قطعا تو راهه.. اما تفاوت هست بین کسایی که درحال ساختن آینده هستن. بعضیا نمیدونن بهای روزای خوب تو آینده، رنج مردمان امروزه. اما بعضیا همه رو باهم به آینده دعوت میکنن..
آینده، بهای دعوت همگانی به آینده چیه؟ زجر؟ رنج؟ نمیدونم. قطعا استعداد سختکوشی و نبوغ مسئولیت داره، بهایی داره، ارزشش رو داره، لذت مسیر همواره برقراره، و چالش های تموم نشدنی، که هرکدومشون بهت چیزی یاد میدن. اما واقعا ارزشش رو داره؟ تلاش واسه اینکه روزای خوب رو به بقیه هم نشون بدی؟ روحیه جنگندگی لیاقت میخواد. لیاقتش رو همه دارن؟ بازم نمیدونم.
شاید حسی تلفیق از ناامیدی و پوچی باشه با خستگی و دلشکستگی.. وقتی شب تازه به دوران رسیده، چطور میشه از زیبایی طلوع براش گفت؟ وقتی نمیدونه چطور بخنده، چطور میشه باش خندید؟ یا وقتی خودشو به خواب زده، چطور میشه بیدارش کرد؟ چه بازیگری ماهر باشه ویا نادان، چه فرقی میکنه، طلوع تکراری میشه و خنده سخت، و حقیقت رو خواب میبینه.
از بین رفتن روزایی که موفق باشی و آرزوی موفقیت دیگران رو داشته باشی برای هرکسی سخت. چون موفقیت فردی واقعا میتونه کوچیک جلوه کنه، و جلوی اتفاقای خوب به سرعت گرفته بشه. تجربه حس هایی عمیق از خوشحالی میتونه از روحیه اطرافیان بدست بیاد، مخصوصا اگر تو مسیر شادی اونها دست داشته باشی که لذت این احساسات چند برابر میشه. و فک کن یه دستیابی به یه هدف مشترک.. بوومم..
کار دنیا شاید پیچیده باشه، چرخه های دنیا شاید در هم تنیده باشن، تلاش شاید باید همیشگی و سخت باشه.. اما صداقت سادهاس.. سخاوت لذت بخشِ.. و لیاقت حق. حق مارو کی میخوره..!؟
تناقض ها همه جای زندگی وجود دارن. حتی تو جامعه ای که از لحاظ فرهنگی بهم نزدیک هستن میشه دو نفر رو پیدا کرد که از جنبه اصول اخلاقی باهم توافق ندارن. اما این کار رو سخت نکرده، زندگی رو پیچیده نکرده. مارو به یه مبارزه مشخص دعوت میکنه، ولی بالعکس ماها متوسل به عقاید شخصی و باورهای نسل پیشین خودمون هستیم. طوریکه درست ترین ها رو تعریف میکنیم! به خودمون اجازه قضاوت های بیش از حد میدیم!
به زبان ساده خودمون حق خودمون رو میخوریم، و خودمون زندگی خودمون رو نفرین میکنیم. این شده طبیعت امروز ما. سعی ساختن فردا رو داریم، ولی با اونچه بودیم، نه اونچه واقعا هستیم و میتونیم باشیم..! خیلی سخت یا پیچیده نیست حرکت روزها. هرروز اشتیاق داشتن و هرروز خلق انگیزه کردن؛ غرایز ماست، ناخودآگاه ماست.
من با من امروزم خداحافظی میکنم. فردای من، بی تعصب از آنچه کرده ادامه میده. من مقیاس ناچیز بودن خودم رو در جهان هستی هرلحظه میشمرم. درگیر گذر زمان نخواهم شد و جادوی هرلحظه متعلق به خودشه..