علیرضا رنجبر آرانی
علیرضا رنجبر آرانی
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

شب قدر! نمایشنامه زندگی..!

طنز تلخ شاید برداشت بشه ولی نیست! هیچ تمسخر یا تعریف و ادعایی هم مطرح نیست!

به نظرم میشه بی غرض قدردان شب های زندگی شد. ارزش هارو مگه خودمون تعریف نمیکنیم؟ متوجه میشیم تو بعضی شب ها ارزش های بیشتری درحال قدر دونسته شدن هستن؟ نمیدونیم به چیزی اعتقاد داریم یا نه اما این شب ها حس بهتری بهمون نمیده؟ نه لزوما امشبا؛ شبایی که خاصیت شاید ویژه قدردانی ارزش ها، تو دل اتفاق داره موج میزنه، حس معنادار بودنِ جریان به آدم نمیده!؟

یادمون نره که میشد بی غرض قدردونست..! حالا که تونستیم کمی به قدردانی بعضی شب ها، یا شاید بعضی روزها، ارزش بدیم و معنا دارش کنیم؛ نمیشه همینقدر ساده به احساسات بد تعریف جدیدی بدیم؟ معناشون فرصت باشه، موجودیت داشته باشه یا نداشته باشه به هرحال فرقی نداشته باشه که از جنس علت یا معلول باشه. اما لزوما نتایج قبل رو نمیده! ینی فقط نگاه کنید به نتایج بدی که مربوط به تکنولوژی و صنعت، اگه اینا نبودن شاید مشکل پراکندگی رژیم غذایی برای گونمون زود تر برطرف میشد! به نظرم این دو بزرگوار به تمرکزگرایی کمک زیادی کردن و این خیلی سیر اتفاقات رو دگرگون کرد!

به جای اون بیاید به یه تعریف موقتا مشترک توپ از احساس بد برسیم! توپ رو گذاشتم چراکه این اطلاعات (احساس بد بوجود اومده!) مثل سوختی باشه برای استفاده کردن و خرج کردنش و مثل توپ بسوزه و دنیای محدود اطراف خودشو خوشحال کنه! کمی! چرا گفتم دنیای "محدود" چون سوخت زیاد گرانبهایی هم نیست دیگه! به نظرم یکی از وظایف ما برای انسان بودن در مقابل این حجم از انرژی که داره از منظر کیهانی هدر میره؛ اینه که انرژی هارو (تو تعریف ما سوخت های موجود رو-که احساس بد بودن) به سمت خرج درستش هدایت کنه! نکنه!



ینی واقعا ازم نخواید این پاراگراف رو اضافه کنم واسه اینکه نمونه‌های‌شگرفِ هدایت‌های‌بی‌نظیرِ انواع‌واقسام سوخت‌ها و انرژی‌های اطرافِ بشر رو نشونتون بدم..!!

اما چرا احساس میکنم بدنبال نتیجه‌گیری هستیم بعد از تعریفی که برای "احساس بد" ارائه دادیم؟

احساس بد، "احتمالا" ماده‌ای سوختنی، که "ممکن" است گونه ای آن را "خرج کند". :))

حقیقت اینه که نمیدونیم چیه؟! اما از جنس خودم که هست؟ اگه از جنس خودمه که ضعف منه تو کنترلش، اگه ماده ای در دنیای بیرون هست که برام اهمیتی نداره، آتیشش بزنید!

اما واقعیت! کِی مجبور بودیم برای جریان ها، فرایند ها، به طور کلی اتفاقاتی که انتخاب رو، شبیه به انتخاب بین مسیر و مقصد میکنه، و در هر "دو حالت" داره بهمون "ضرر" میرسونه؛ تعریف ارائه بدیم؟

من که از اول همینو میگفتم، بی غرض قدردان بودن، مثل بمب میترکه! باور کنید! حقیقت "همیشه این باشه که نمیدونیم!" و واقعیت "برام اهمیتی هم نداره!".

سعی کردم از اونجایی که خواستم پاراگراف اضافه کنم و نمونه ها رو مثال بزنم؛ سادگی زیست یه چیز و بهای بیش از حدی که بهش میدیم رو نشون بدم! زندگی در دنیایی از بهونه ها! یادمون که نرفته..

نمیدونم چی شده، اما واقعیت رو اینطور باش برخورد میکنم که خواستن "همیشه" بهتر از بخشیدن جواب داده! تناقضی وجود نداره با اینکه میگه "ببخش تا بدست بیاری"، ما هم همینو میگیم! بعد از اینکه "خواستی"، بیشتر ببخش که مطمعن باشی به دست میاری! "اطمینان از بدست آوردن، با بیشتر بخشیدن!" :))

تو این شبا اگه بخوام چیزی درخواست کنم.. هدایت نیست.. بقا در اقلیت..!

You are your own Leader..!
You are your own Leader..!


زندگیآرامشعشقهدفهدفمندی
من معامله‌گر بازارهای سرمایه دیجیتال و یک محقق زندگی هستم. سعی میکنم افق دیدم رو با شما به اشتراک بذارم و براتون ملموسش کنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید