امروز صبح، وقتیکه چشمهام رو باز کردم، دیدم ۴۵ دقیقه از شروع ساعت کاری گذشته. سریع رفتم سراغ اسکایپ، و دیدم که طبق هر روز، در ساعت مشخص جلسه کاری برگزار شد.
همینکه خواستم به رئیسم پیام بدم که متاسفانه خواب موندم، از طرف دانشگاه باهام تماس گرفتند و گفتند: 《اسمتون تو لیست دانشجویان عدم مراجعه خورده. و برای ترم جدید هنوز ثبت نام نکردید. امروز به صورت استثنا سایت باز شده و میتونید بیاید دانشگاه و ثبت نام کنید》
من بسیار خوشحال سریع لباسم رو پوشیدم و به سمت دانشگاه حرکت کردم. در مسیر، در یک خیابان نسبتا شلوغ، با رئیسم تماس گرفتم و ماجرای دانشگاه رو تعریف کردم و ازش بابت مرخصی فورس ماژورم، عذر خواهی کردم.
من هیچ دروغی بهش نگفتم. فقط با نگفتن قسمتی از واقعیت، مانع افکار بد رئیسمون نسبت به کارمندش شدم و از همه مهم تر، بابت عدم حضورم در جلسه، دیگه لازم نیست جریمه نقض قوانین رو به صندق شیرینی شرکت، بپردازم.
من استاد خیالبافی و برنامه ریزی کردنم. یه برنامه میریزم، هرکی بهش عمل کنه، ۲ ساله گوگل استخدام میشه!
تا الآن هم برای خودم هزاران برنامهی مختلف، که قاعدتا نباید مو لای درزش بره، ریختم. ولی خوب، دلیل اینکه الآن، کارمند گوگل نیستم اینه که، به برنامههام عمل نمیکنم. متاسفانه دیگه انگار تبدیل به عادت شده، که هربار، یک نفس عمیق بکشم و به خودم بگم: به خودت بیا! و بشینم برنامه بریزم و بعد چند روز فراموشش کنم.
خدا از سر تقصیرات مارک زاکربرگ نگذره با این محصولاتش! قبلا فیسبوک، الآن اینستاگرام. یعنی واقعا به هیچ دردی نمیخورن. برعکس، تلگرام، که من تونستم باهاش، با کلی آدم های خفن در زمینه علمی و کاری، ارتباط برقرار کنم. حتی شغلم رو مدیون تلگرامم. و فکر میکنم تلگرام باعث آشنایی من و همسر آیندهام خواهد شد. :D
من بارها روی کاغذ، به صورت کامل آینده رو بازسازی کردم و هیچ نقطه مبهمی، در این موضوع وجود نداره که اگر به برنامهای که ریختم عمل نکنم، هرگز به هدفم نمیرسم!
هدف من آرامش هست. و فکر میکنم با کشف پاسخ این سوال که، چرا به این دنیا اومدم؟، میسر خواهد شد. و قراره این اکتشاف رو، با تلاش در مسیری، که توش قرار گرفتم، انجام بدم.
ولی باز، روزها در حال گذر هستند و من هنوز اونطور که باید بهینه عمل کنم، نمیکنم. امیدوارم بلاخره یک روزی، به معنای واقعی کلمه، به خودم بیام!