
پنجرهای رو به خانه ما
کتاب «پنجرهای رو به خانه ما» داستان زندگی مشترک زوج معروف و موفق ایران، آقای منیری و خانم صادقی، و خانواده پرجمعیت آنهاست.
این کتاب، از زبان خانم صادقی خاطرات زندگی مشترک بیست و چند ساله ایشان را روایت میکند. زندگی پرفراز و نشیب اما شیرینی که از ازدواج ایشان در سنین نوجوانی با پسر عمهشان، آقای منیری شروع میشود و در نهایت به خانواده پرجمعیت امروز میرسد.
یکی از مشکلات و موانع اصلی فرزندآوری در جامعه امروز ما همانطور که در مقدمه کتاب هم به آن پرداخته شده، تصوری است که خانوادهها از مفهوم «خانواده» دارند.
اگر امروز از بچهای بخواهیم یک خانواده را نقاشی کند، یک پدر و مادر و نهایتاً سه بچه خواهد کشید. تقریبا هیچ بچهای، خانوادهای با ده، هشت یا حتی پنج بچه نقاشی نمیکند؛ چون تصوری که از کودکی نسبت به خانواده در ذهن ما نقش میبندد، چنین چیزی نیست. راحتتر بخواهم بگویم فرهنگ فرزندآوری در جامعه ما وجود ندارد!
قطعاً بعضی این تحلیل را قبول ندارند و مشکلات اقتصادی را دلیل اصلی کم فرزندی خانوادهها میدانند. هر چند مشکلات اقتصادی در این قضیه بیتأثیر نیست ولی همانطور که در نوشتههای قبلی هم مطرح شد عامل اصلی چنین پدیدههایی فرهنگ جامعه است!

اگر واقعا مشکل اقتصادی عامل اصلی کم فرزندی باشد، پس چرا اکثر خانوادههای پولدار هم به یکی دو بچه قناعت میکنند؟
اگر واقعاً مشکلات اقتصادی عامل اصلی در این پدیده باشد، چرا فرهنگهای پرهزینه و غلط جامعه به خاطر مشکلات اقتصادی از بین نمیرود؟
چرا فرهنگهای غلطی مثل ازدواجهای پرهزینه و خریدهای کمرشکن عقد و عروسی با بدتر شدن وضع اقتصادی همچنان پابرجا هستند؟ چرا در این موارد کسی از این مراسمات و هزینهها به خاطر مشکلات اقتصادی دست برنمیدارد و زیر سنگ هم که شده هزینههای آن را جور میکند؟
اگر مشکل اقتصادی دلیل اصلی باشد چرا بسیاری از خانوادههای کم بضاعت در روستاهای محروم پرجمعیت هستند و گله و شکایتی هم ندارند؟
پس قبول کنیم که مشکلات اقتصادی هرچند در تکفرزندی و کمفرزندی موثر است، اما اینکه این پدیده را تماماً به خاطر مشکل اقتصادی بدانیم بهانهای بیش نیست و از بیخ و بنیان تحلیل غلطی است.

در کتاب «پنجرهای رو به خانه ما»، خانم صادقی داستان فرزندآوری خانواده خود را در کنار داستان پرفراز و نشیب زندگی مشترکشان نقل کرده و حتی به بعضی از اختلافات بین خود و همسرشان و اینکه چطور آن را حل کردند هم اشاره میکنند.
کتاب، دقیقاً تصور خواننده را از مفهوم «خانواده» به هم میریزد و خانهای پرجمعیت را به تصویر میکشد که برخلاف تصور بسیاری از مردم، خانهای شاد و سرزنده است. خانوادهای که در دل همین مشکلات اقتصادی راه زندگی خود را ادامه داده و به الگویی درخشان برای بقیه خانوادههای ایرانی تبدیل شده.
به همین دلیل توصیه میکنم این کتاب و داستان زندگی این خانواده را بخوانید. علاوه بر آن، داستان مفصل و به روز زندگی این خانواده را میتوانید در فضای مجازی و از طریق پیجها و کانالهای شخصی خانم صادقی دنبال کنید.