Ashin
Ashin
خواندن ۱۹ دقیقه·۲ ماه پیش

مکتب بودا

https://virgool.io/@Ashin/%D8%AA%D9%81%DA%A9%D8%B1%D9%90-%D9%87%D9%86%D8%AF%DB%8C-%D9%88%D9%90%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C-voplq54jl6dg

2600 سال قبل سیدارتا گوتاما در هند متولد شد و پدرش حاکم منطقه‌اش بود و وقتی پسرش بدنیا آمد یک پیشگو به دیدار او رفت و گفت که پسر او یا یک شاه بزرگ خواهد شد و یا اینکه از ثروت و قدرت چشم‌پوشی میکند تا یک مرد مقدس شود و این بستگی به این دارد که او بیرون از قصر را ببینید یا نبیند و پدر سیدارتا مانع از بیرون رفتن او به بیرون قصر میشد تا او به یک پادشاه تبدیل شود ولی او در 29 سالگی از قصر خارج شد و در چهار نوبد 4 نفر را دید» یک پیرمرد و یک بیمار و یک جسد و یک مرد زاهد و از بین اینها ظاهرا تنها مرد زاهد بود که در رضایت و آرامش به سر می‌برد و از آنجایی که او در سه مورد اول درد و رنج را تشخیص داد تصمیم گرفت که قصر را ترک کند و برای خلاصی از درد و رنج به تفکر و عبادت بپردازد اما فهمید که اینها به تنهایی انسان را از رنج رهایی نمی‌دهند و سپس به زهد و ترک دنیا براساس دستورات دین هندو رو آورد و روزه‌های طولانی گرفت و خود را در معرض درد و رنج قرار داد و تقریبا نزدیک بود که از گرسنگی تلف شود ولی به این نتیجه رسید که این کارها هم او را از رنج رها نخواهد کرد. در 35 سالگی زیر درخت انجیری نشست و عهد کرد تا زمانی که به روشنایی و بیداری نرسیده برنخیزد و روزها گذشت تا که بالاخره موفق شد غُل و زنجیرهای ذهنش را پاره کنه و بدین وسیله به روشنی و بیداری کامل رسید و به کسی که به بیداری رسیده باشه میگن بودا. برای همین بهش میگن بودا. او در بقیه عمرش به سفر برای تعلیم روش رسیدن به بیداری پرداخت و همراه شاگردانش از دهکده‌ای به دهکده‌ی دیگه و از شهری به شهر دیگه میرفت و در سن 80 سالگی از دنیا رفت اما بودا از کدام رنج فرار میکرد؟ ما انسان‌ها معمولا از رنج بی‌خبریم بنابراین به دنبال روش پایان دادن به آن هم نیستیم ولی بودا متوجه شد که هرچیزی در تغییر است و هیچ چیز دائمی نیست، هم خود چیزها و هم شرایطی که در آن هستند در تغییرند و چیزها پیوسته بوجود می‌آیند و از بین می‌روند. رسیدن به این مفهوم مهم از جمله شرایط پایان دادن به جهالت و نادانی است و روشن شدن. بودا تمثیلی داره که من تو بیو گذاشتم. زندگی در این دنیا مانند خانه‌ای است که در حال سوختن است و ساکنین خانه در پی لذت‌های زندگی هستند در حالی که متوجه نیستند که خانه در حال سوختن است و به‌زودی فرومی‌پاشد. منظور از فروپاشی خانه مرگ است و در واقع ما به هر لذتی و به هر موفقیتی که برسیم زودگذر خواهد بود و به پایان خواهد رسید و این دردآور است. بودا میخواست که به این رنج خاتمه دهد و او سعی کرد با تفکر و مراقبه(مدیتشن-تامل) راهی برای پایان داده به این رنج‌ها پیدا کند. مدیتیشن روشی است که در آن سعی میشود که همه افکار پریشان و به‌هم‌ریخته از ذهن بیرون شود تا ذهن آماده تمرکز بروی افکار خاص شود یا اینکه آماده‌ی ورود روشنی و حقیقت به خود گردد و بودا توانست کاری کند که حقایق به ذهن او وارد شود و او در درس‌هایی که میداد چهار حقیقت بزرگ را به مردم می‌گفت اول اینکه رنج انسان(دوکخا) چیست و دوم علت این رنج چیست و سوم اینکه می‌توان به رنج خاتمه داد و چهارم راه خاتمه دادن به رنج است.

چارواکا مکتب الحادی هندی میگوید که این که رنج هست و اینکه هیچ‌چیزی همیشگی نیست را که میدانیم و خب راهی برای خاتمه دادن به این مسئله نیست و فقط باید از فرصت زندگی که داریم استفاده کنیم و نگذاریم با غم و غصه بیجا به هدر برود و باید مراقب باشیم که موجب ناراحتی دیگران نشویم و به یکدیگر کمک کنیم تا با این کار جامعه‌ای داشته باشیم که در آن هم از دست یکدیگر رنج کمتری بکشیم و هم اینکه از کمک کردن به هم و دیدن شادی همدیگر لذت ببریم. این هم یکی از مکاتب شرامانی زمان خودش است در کنار مکتب جین و مکتب بودا.

خب دین بودا اما میگه که اینها کافی نیست و مسئله این است که با مرگ همه‌چیز تمام نمی‌شود و ما دوباره متولد می‌شویم و دوباره زندگی میکنیم و باز هم همه‌چیز در زندگی بعدی از بین میرود و این مرگ و تولد‌های پی‌درپی که به آن سامسارا میگویند همچنان ادامه دارد و رنج انسان همین سامساراست و یکی از جنبه‌های جهل انسان غفلت از سامساراست.

وقتی بودا به روشنی و بیداری رسید و حقایق را به وضوح مشاهده کرد چیزهایی گفت که در دین هندو وجود نداشت و او راهی را برای خلاصی از سامسارا نشان داد که با راه هندوها فرق داشت. حقیقت دوم بودا علت رنج بود. علت رنج جهل است یعنی مثلا به عقیده هندوها اگر شخصی به عبادت بپردازد و کارمای خوب زیادی کسب کند میتواند پس از مرگ یا به زندگی بهتری دست‌یابد یا حتی ممکن‌ست که از سامسارا خلاص شود ولی بودا گفت گرچه کارمای خوب میتواند انسان را وارد جهان‌‎های بهتری بعد از مرگ کند اما تنها چیزی که می‌تواند به سامسارا خاتمه دهد رسیدن به روشنی و بیداری‌ست(بودا شدن). و این یعنی حقایق باید به ذهن انسان یا هرموجودی که میخواهد به بودا تبدیل شود راه یابد و هر موجود زنده‌ای میتواند که بودا شود.

بودا پس از بودا شدن به چیزی عقیده نداشت بلکه همه‌چیز را بدون واسطه میدید؛همه‌ی حقایق را همانطور که دو آدم یکدیگر را میبینند. بوداهای زیادی وجود دارند و نام صدها بودا در کتب بودایی نوشته شده است و بعضی از بوداها خودشان بدون کمک دیگران به حقیقت میرسند و به دیگران هم یاد میدهند مانند سیدارتا و بعضی هم به کمک و آموزش بوداهای دیگر به حقیقت میرسند.

راه خاتمه‌دادن به رنج یا بوداشدن شامل هشت چیز است

1-دیدگاه نیک 2-فکر و نیت نیک3-سخن نیک4-عمل نیک5-زندگی نیک6-تلاش نیک7-یاد نیک8-مدیتیشن نیک

اینها هشت مرحله پشت هم نیستند بلکه هشت جهت یک انسان است که همگی باید همزمان کامل شوند. دیدگاه نیک یعنی جهان را همانطور که بودا به ما تعلیم داده ببینیم مثلا چارواکاها فکر میکردند که زندگی با مرگ پایان میابد و یا شینتوها به کامی‌ها باور دارند اما این دیدگاه‌ها حقیقت ندارد و باید جهان را آن‌طور دید که واقعا هست و همانطور فهمید که واقعا هست یعنی به همان شکلی که بودا توضیح میدهد چون این چیزی که ما از جهان درک میکنیم واقعی نیست و توهمات ماست و ما در توهمات خود زندگی میکنیم و درکی از واقعیت جهان نداریم و یک مثال واقعی آن همین جهل انسان از رنج و خانه در حال سوختن است. یعنی ما بدون کمک بودا نمیتوانیم به دیدگاه نیک دست‌یابیم بنابراین اگر هم قرارست به مقام بودایی(روشنی) برسیم از آن نوع بوداهایی می‌شویم که برای بوداشدن به کمک و آموزش بوداهای دیگر محتاج بودن. بودا در 80 سالگی از دنیا رفت ولی بودایی‌ها باور دارن که او در حقیقت نمرده و او برای همیشه زنده است و در سطوح دیگری از هستی زندگی میکند. راهب‌های بودایی با او ارتباط دارند و اجازه دارند که حقایق جدیدی را که بودا به آنها تلقین می‎کند به مردم بگویند. البته همه بودایی‌ها باور ندارن که بودا می‌تواند با راهب‌ها ارتباط برقرار کند و بودایی‌های مذهب ماهایانا به این اعتقاد دارند. مذاهب مختلفی در بین بودایی‌ها وجود دارد که بزرگترین آنها ماهایانه و تِراوادا هستند و بوداییان چین و کره و ژاپن و ویتنام و سنگاپور و تایوان اکثرا پیرو ماهایانا هستن و بودایی‌های کامبوج و لائوس و تایلند و برمه و سیلان اکثرا پیرو تراوادا هستند که این دو مذهب در برخی جزئیات تفاوت دارند.

بسیاری از راهبان بودایی بودی‌ستوه هستند. بودی‌ستوه به کسی میگویند که در طی مراسمی که در آن جملاتی از سوتراها خوانده میشود عهد می‌بندد که بقیه این زندگی و زندگی‌های بعدی‌اش را صرف کمک به دیگران کند تا آنها به بودا تبدیل شوند. سوتراها مجموعه نوشته‌هایی است که از حرف‌های بودا گاتاما جمع‌آوری شده‌ست. بودی‌ستوه‌ها در درجه اول سعی می‌کنند حقایق را درک کنند و به یک بودا تبدیل شوند. آنها در این راه تلاش می‌کنند صفات نیک اخلاقی و روحی را در خود تقویت کنند و در شش چیز به کمال برسند:

1-بخشندگی2-ادب3-صبوری4-تلاش‌گری(کوشش)5-مدیتیشن6-خردمندی

در کنار آن سعی در خدمت به دیگران دارند و همچنین آنان همواره در حال تکریم و ستایش همه‌ی بوداهای قبلی هستند. خود بودا در زندگی قبلی و نیز در دوران جوانی‌ش یک بودی‌ستوه بوده. در زمان‌های دور پادشاهان سیلان نیز به‌عنوان بودی‌ستوه شناخته می‌شدند و این لیاقت را پیدا میکردند که حقایق دینی که توسط بودا به آنها تلقین شود و امور پادشاهی قسمتی از وظایف دینی آنها بود.

یکی از بودی‌ستوه‌ها و بزرگترین بودی‌ستوه‌ مِیترِیَه است که او زنده است و اما نه در این دنیا و او در آینده به دنیا می‌آید و این را بودا گفته است و او زمانی خواهد آمد که دیگر کمتر کسی از تعلیمات بودا چیزی به خاطر می‌آورد و یا انجام می‌دهد. زمانی حتی بدتر از حالا که مردم روزبه‌روز از تعالیم بودا دور می‌شوند. در آن زمان اقیانوس‌ها کوچک‌تر میشوند تا او بتواند به قاره‌های مختلف سفر کند و همه را از تعلیماتش بهرمند کند. وقتی او بیاید و وقتی قوانین آیین بودا را به همه آموزش دهد آنگاه همه‌ی مردم به یک زندگی مقدس و نیک راهنمایی می‌شوند و دیگرچیزی را مال خود نخواهند دانست و به دنبال مالکیت و صاحب‌شدن مال و ثروت نمی‌روند و نه برای طلا و نه برای نقره نه برای خانه و نه برای زن نه برای فرزند و مردم به دنیای تفکر وارد خواهند شد و با انبوهی از لذت و شادی زیرا قوانین دِهارما را خواهند آموخت. دِهارما قوانین حاکم بر جهان است و شامل قوانین رهایی از سامسارا نیز می‌شود(مشابه چیزی که مهاویرا به جین‌ها یاد داده(ماهاویرا و بودا تقریبا هم‌زمان هم بودن)

البته مردم تا ابد در خوشی نیستند و بلکه بازهم بعد از سالیان دراز به سوی فراموشی آن آموزش‌ها خواهند رفت و سپس جهان کوچک ما مانند جهان‌های بی‌شمار دیگر نابود خواهد شد و آنگاه دوباره جهان‌های جدیدی ساخته خواهد شد.

طبق سوتراها که گفته‌های جمع‌آوری شده‌ی بوداست جهان از طبقات مختلف ساخته شده است و هر طبقه از طبقه بالاتر و پایین‌تر فاصله دارد و در مرکز عالم جهانی وجود دارد به نام سومرو. در مرکز سومرو قله‌ای برافراشته شده که بالای آن مثل کوه‌های معمولی تیز نیست بلکه سرزمین مسطح و پهناور است و دورتادور این کوه بلند را اقیانوسی در بر گرفته است و برروی آن سرزمین مسطح بالای کوه و نیز روی دامنه کوه و همچنین در این اقیانوس خدایان و موجودات گوناگون زندگی میکنند که نام آنها در کتاب‌های بودایی آمده است که این موجودات گاهی در زندگی بشر ظاهر میشوند و کارهایی انجام میدهند. اقیانوسی که کوه مرکزی سومرو را احاطه کرده است خودش توسط یک رشته کوه که گرداگرد آن را فراگرفته محاصره شده و آن رشته کوه هم توسط یک اقیانوس احاطه شده و به همین ترتیب رشته‌کوه‌ها و اقیانوس‌ها به شکل دایره‌های بزرگ و بزرگ‌تر، دورادورِ این کوه مرکزی قرار دارند.آخرین اقیانوس که بسیار وسیع است در خود چهار قاره ارد ولی به دلیل وسعت زیاد این اقیانوس این قاره‌ها بیش از جزایری در این اقیانوس عظیم به نظر نمی‌آیند و این اقیانوس آنقدر بزرگ‌ست که نمی‎توان بین این قاره‌ها به راحتی رفت و آمد کرد و یکی از این قاره‌ها قاره‌‎ای‌ست که ما انسان‌ها روی آن زندگی میکنیم که شبیه مثلث است که نوک تیز آن به سمت جنوب است و اقیانوس آخری که گفتم خودش توسط یک رشته کوه دایره‌ای شکل محاصره شده و پس از آن پایان دنیای سومرو است و این همان دنیایی‌ست که خورشید و ماه به دور آن میگردند و از بالای آن عبور می‌کنند و ما در بخشی از این دنیای سومرو زندگی میکنیم.

بر بالای کوه سومره کاخ‌ها و باغ‌های خدایان قرار دارد که البته آنها خالق نیستند و از این جهت آنها را خدا می‌نامند که آنها عمری طولانی‌تر از ما دارند و در دنیای بهتری زندگی می‌کنند. آنها چیزی را بوجود نمی‌آورند و این خدایان حدود سه‌چهارم یوجانا قد دارند و هردوره‌ی زندگی آنها 36 میلیون سال طول میکشد. یوجانا واحد مسافت است که در وداها یا همان نوشته‌های مقدس هندو آمده است و در مورد اندازه دقیق آن اتفاق نظری نیست یسری میگن 6.5 کیلومتر و یسری میگن 13 کیلومتر است یعنی قد خدایان 5 تا 10 کیلومتر است. سرزمین بالای کوه سومرو 80 یوجانا یا 800 کیلومتر از سطح اقیانوش ارتفاع دارد درصورتی که هر یوجانا رو معادل 10 کیلومتر در نظر گرفت. در وسط هریک از چهار قاره مذکور درختی‌ست که 100 یوجانا یا 1000 کیلومتر ارتفاع دارد و طبق سوتراها مردم قاره‌ای که ما در آن زندگی میکنیم بین 150 تا 200 سانتی‌متر قد دارند و طول عمرشان بین 10 تا 140 سال است و قاره‌ی دوم مردمی با قد 3.5 متر و طول عمر 250 سال دارد و مردم قاره سوم قدی معادل 7 متر و طول عمر 500 سال دارند و ساکنین قاره چهارم که بسیار ثروتمند هستند خانه‌هایی دارند که برروی هوا ساخته شده و آنها 15 متر قد و 1000 سال طول عمر دارند (اعداد مربوط به قد و طول عمر در هر قاره دوبرابر قبلی‌ست!).

ارواح گرسنه نیز برروی زمین زندگی می‌کنند اما آن را به شکل دیگری می‌بینند و آنها اغلب در بیابان‌ها و خرابه‌ها زندگی می‌کنند و در زیرزمین طبقات متعددی وجود دارد که به این دنیاهای زیرزمینی ناراکا می‌گویند. موجودات براساس کارمایی که بدست می‌آورند گاهی باید در این دنیاها بیایند و تا مدتی در آن بمانند تا نتیجه‌ی کارمای آنها کامل شود. در این دنیای زیرزمینی افراد با ترس و ناامیدی شدیدی زندگی می‌کنند و هشت طبقه از ناراکاها سرد و هشت طبقه‌ی آن داغ است و دوره‌های زندگی موجوداتی که در هر طبقه بدنیا می‌آیند 24 برابر دوره زندگی طبقه بالاتر است. مثلا دوره زندگی در پایین‌ترین طبقه که آویسی(آویچی) نام دارد بر حسب سال معادل 300 میلیون ضرب در ده به توان ده و یا یک 3 و 18 صف جلوی آن است. عمق عمیق‌ترین ناراکا از سطح اقیانوس 800 هزار کیلومتر است و در اینجا هم مثل هندویسم و باورهای ایرانی‌ها یاما(جمشید) پادشاه دنیای مردگان و ناراکاست.

پایین‌تر از پایین‌ترین ناراکا زمینی از طلا وجود دارد که وزن تمام این دنیا‌های بالا را تحمل می‌کند و تا عمق چهار میلیون کیلومتری ادامه دارد که آن هم روی لایه‌ای از آب است و عمق آن لایه هم از سطح دنیای ما تا 80 میلیون کیلومتر پایین‌تر است و آن هم روی لایه‌ای ضخیم از هوا و باد قرار دارد که عمق آن تا 160 میلیون کیلومتر ادامه دارد و این لایه‌ی باد بسیار وسیع است و هزار دنیا مثل این دنیا که گفته شده را روی خود جای داده است.

البته این همه‌ی جهان نیست و بزرگی و طول عمر کل جهان نامحدود است یعنی تعداد جهان‌ها بی‌شمار و بی‌نهایت است و آغاز و پایانی هم برای عمر کل عالم نیست. اما هرجهان کوچک برای خودش عمر محدودی دارد و هر جهان بوجود می‌آید و مدتی می‌ماند و سپس رو به ویرانی می‌گذارد و در نهایت به‌کلی نابود می‌شود و آنگاه دوباره از نو بوجود می‌آید و این به صورت بی‌پایان ادامه دارد و تنها چیزی که نابود نمی‌شود نیروانا یا خوشی ناشی از بیداری و روشنی برای کسی‌ست که به این مقام(مقام بودایی) رسیده باشد و است.

آرمان بودایی و خواست بودا این بود که همه باید تلاش کنند که به حالت نیروانا برسند و به کسی که به این حالت رسیده باشد بودا می‌گویند.

هر دوره عمر جهان ما شامل چهار مرحله است:1-بوجودآمدن2-ماندگاری3-روبه‌نابودی رفتن4-نابودی کامل و به هر دوره‌ی چهار مرحله‌ای یک ماهاکالپا می‌گویند. نابودی کامل جهان سومرو با آتش انجام ‌می‌گیرد اما در این نابودی همه‌ی طبقات بالاتر و پایین‌تر از سومرو نابود نمی‌شوند بلکه این نابودی با آتش فقط شامل همین جهان سومرو است و بعد از هفت دوره ماهاکالپا در پایان دوره‌ی هشتم این آب است که جهان را نابود می‌کند که این بار چندطبقه از طبقات بالاتر از سومرو هم نابود می‌شوند و هر هفت‌بار که جهان با آب نابود میشود در بار هشتم یا به عبارتی در پایان ماهاکالپای شصت و چهارم باد باعث نابودی جهان میشود و این نابودی شامل چند طبقه بالاتر از آنچه آب نابود می‌کرد هم میشود ولی البته این‌طور نیست که همه‌ی طبقات بالایی از بین بروند و آن طبقات مخصوص زندگی خدایان بزرگتر و با طول عمر بیشتر است و آن خدایان اکثرشان چیزی خلق نمی‌کنند اما در یکی از طبقات بالایی ماهابراهما(برهمای بزرگ) حضور دارد که او خالق جهان سومرو است و اوست که همه جهانی که ما در آن زندگی میکنیم را آفریده است و برهمه‌چیز چیره و مسلط است و هیچ چیز بر او برتری و تسلط ندارد و او بر همه‌چیز بیناست و قدرت مطلق دارد و حاکم و قانون‌گذارست و اوست که حق را تعیین می‌کند و پدر هرچیزی‌ست که هست و خواهد بود. هندوها هم به وجود برهمایی که جهان را می‌ساخت عقیده دارن ولی عمر او محدود بود و خودش توسط برهمن اعلی بوجود آمده بود.برهمای بزرگ خودش از جهان‌های بالاتر از خود آمده و در حقیقت او در طول زندگی‌ش در جهان‌های بالاتر قدری از شایستگی‌ش را از دست داده و بعد از مرگ در جهانی پایین‌‎تر متولد شده و دست به خلقت جهان پایین‌تر از خودش زده است. این درحالی‌ست که هستی قبلی خود را فراموش کرده است، همانطور که ما هستی قبلی خود را به یاد نمی‌آوریم او تصور میکند که بدون وجود علتی پا به عرصه هستی نهاده‌ست و از جهان‌های بالاتر از خودش بی‌خبر است و برهمای بزرگ حدود 15 کیلومتر قد دارد و طول عمرش سه‌چهارم ماهاکالپاست.(دقیقا همین چیزی‌ست که گنوسی‌ها در مورد خلقت جهان باور دارن که میگن که خالق این جهان دمیورگ است که خودش یادش نمیاید که از جهان بالاتری آمده و فرزند سوفیاست ولی فکر میکند که خودش خداوند واقعی‌ست ولی او خودش مخلوق است و اوست که جهان را خلق کرده و نه خدای حقیقی که حتی دمیورگ از وجودش خبر ندارد. که دمیورگ در اینجا منظور همون خدای ادیان ابراهیمی‌ست و گنوسی‌ها میگفتن که مسیح در اصل از طرف اون خدای اصلی داشته پیام‌میاورده و نه یهوه که دمیورگه).

بودا یا سیداراتا گاتاما توانسته بود به موقعیتی برسید که دانشش نسبت به همه‌چیز کامل شود و حتی از دانش خدای خالق این جهان هم بیشتر شود. بودا فهمیده که برهمای بزرگ از کجا آمده و اما خود برهما نمیداند و بودا عمری جاودان دارد اما خود برهمای بزرگ یکی از بیشمار موجوداتی است که هنوز در چرخه سامسارا اسیر است.

اما خود بودا بودای چهارمی‌ست که به دنیای ما پاگذاشته و قبل او 3 بودای دیگر هم آمده بودن و بعد از او هم میتریه که الان بودی‌ستوه است می‌آید و به مقام بودایی میرسد و او آخرین بودای بزرگی‌ست که در این ماهاکالپایی که در آن زندگی می‌کنیم می‌اید و کمک میکند که عده‌ای از موجودات از انسان گرفته تا حیوان به مقام بودایی برسند و جهان‌های دیگر هم بوداهای خود را دارند.

در جهان‌های بالاتر خدایانی با قدهای بلندتر و طول عمرهای بیشتر وجود دارند که بالاتر از ماهابرهما است و باز هم طبقات بالاتری هستند که خدایان یا ارواحی در آن زندگی می‌کنند که شکل و قد و اندازه ندارند و این خدایان عمری بسیار طولانی دارند و از لذت‌های بیشتری بهره‌مند هستند اما خالق هستی نیستند و کل هستی خالقی ندارد و در بالاترین جهان خدایان نه شکل دارند و نه مکان و آن جهان مکان مشخصی ندارد و بیشتر جهان‌های بالای سومرو ارتفاع مشخصی نسبت به جهان سومرو دارند همانطور که جهان‌های زیرین عمق مشخصی داشتند ولی این جهان رویی دیگر ارتفاع مشخصی هم ندارد و این قلمرو مخصوص کسانی‌ست که بهترین نتیجه را از زندگی خود گرفته‌ند و کارمای خوبی به‌دست آوردند و در درجه‌ی پایین‌تر از این دنیای آخری دنیایی قرار دارد که خدایان یا ارواح آن شکل ندارند و دوره زندگی‌شان 84 هزار ماهاکالپاست.

ما در جهان 5 قلمرو داریم. قلمرو محدوده‌ای‌ست که متعلق به یک شخص یا گروه خاص باشد و دیگر اشخاص نتوانند به آن وارد شوند. موجودات پس از هربار مرگ در قلمروهای مختلفی بدنیا می‌ایند و نمیتوانند با قلمروهای دیگر ارتباط برقرار کنند. قلمرو اول مربوط به قلمرو موجودات ناراکا یا جهنم‌های زیرزمین است و قلمرو دوم به نام پِرِتا مربوط به موجوداتی‌ست که اگرچه در کنار انسان هستند ولی برای بیشتر انسان‌ها قابل دیدن نیستند و ارواح گرسنه در این قلمرو هستند و قلمرو سوم که قلمرو حیوانات است در همین جهان انسان‌هاست ولی ما نمی‌توانیم جهان را آن‌گونه که حیوانات می‌بینند ببینیم همانطوری که حیوانات جهان ما انسان‌ها را درک نمی‌کنند و همه‌چیز را به گونه‌‌‎ای دیگر می‌بینند. چهارمین قلمرو،قلمرو انسان‌هاست و پنجمین قلمرو مربوط به ارواح نیک(دِوا-دیوَها) یا خدایان است و ما انسان‌ها فقط جهان مادی خودمان را می‌توانیم ببینیم.

بودایی‌ها میگم بودا کارهای خارق‌العاده انجام داده است البته بودا با نشان دادن معجزه موافق نبود و می‌گفت که هر شخص شیاد و حقه‌بازی هم می‌تواند کارهای عجیب انجام بدهد و بنابراین نباید براساس معجزه به کسی ایمان آورد ولی البته میگن او گفته که وقتی قدرت ذهن زیاد شود علاوه بر توانایی کسب روشنی و حقیقت میتواند کارهای بسیاری را انجام دهد و او با نشان دادن معجزه برای کمک به مردم موافق بود و زمانی که یکی از شاگردانش از معجزه برای بازگرداندن کودکی دزدیده شده استفاده کرد او را تشویق کرد. از جمله معجزاتی که به بودا نسبت میدهند اینه که میگن که بودا بعد از تولد ایستاد و هفت قدم راه رفت و جملاتی به زبان آورد و در هر یک از این هفت قدم یک گل نیلوفر آبی پشت پایش رویید و یکبار از قسمت بالای بدنش آتش زبانه کشید در حالی که از تیمه پایین بدنش آب جاری می‌شد و سپس اینکار را برعکس انجام داد و بعد همینکار را با قسمت راست و چپ بدنش انجام داد و دوباره در جهت مخالف اجرا کرد و یکبار به شاگردانش گفت که از چاهی که پر از علف و خاشاک و خار بود آب بیاورد ولی شاگردش نپذیرفت و گفت که آب آن چاه کثیف است ولی بودا با معجزه آب را پاک و زلال کرد و زمانی هم که به ناحیه‌ای سیل گرفته و غرق در آب رسیدند با فرمان بودا آب به کنار رفت و بودا به زمین خشک پا گذاشت و او میتوانست خود را به یک میلیون بودا تبدیل کند و دوباره به یک شخص تبدیل گردد و او میتوانست خود را به شکل و اندازه یک غول درآورد و سپس به اندازه‌ی یک مورچه شود و یا از دل کوه عبور کند و به عمق زمین فرو رود و بیرون بیاید و می‌توانست به آسمان‌ها برود و به دیوَها(خدایان) درس بدهد و بازگردد

با این حال بودایی‌ها میگن که اینها نباید دلیل ایمان آوردن مردم به گفته‌های او شود. بودا در حالی که در بین هندوها که معتقد به کاست طبقاتی بودند متولد شد مخالف کاست طبقاتی بود و برخلاف هندوها او گوشت میخورد ولی البته گوشت حیواناتی را میخورد که مردم برای مصرف خودشان کشته بودند و اگر میفهمید که آن حیوان را برای سیرکردن او کشته‌اند از آن گوشت نمیخورد و او خوردن گوشت اسب و فیل و سگ و مار و ببر و پلنگ و خرس را ممنوع کرد.

منبع:سفر به دل ادیان(محتوای کتاب براساس تاریخ جامع ادیان جان ناس)

بودامکاتب هندیفلسفههندمیتریه
وقتی قبول کنی جهان خانه‌ی در حال سوختنه به حقیقت میرسی. هیچ خوشی نداره و زیبایی درش نیست و سعادتی هم نیست.نابودی و رنج و مرگ است.(خلاصه‌ای از تمثیل بودا از زندگی)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید