وقتی یکی از دوستانم این آلبوم را به من معرفی کرد، هرگز تصورش را نمیکردم که بشود از یک بند قدیمیای که سالها پیش از هم پاشیده، چنین چیزی از آب در بیاید که هجده سال مخاطبان را به دنبال خودش بکشاند. آلبومی که سال ۲۰۰۶ منتشر شده ولی هنوز هم زنده و پویاست. شاید دیگر جامعهی ایمو مثل دههی 2000 یک موج غالب نباشد، اما سوژهی این موسیقیها، که در مورد مرگاند، هنوز هم حل نشده باقی ماندهاند. هنوز هم مردم میمیرند، هنوز هم این اتفاق دردناک است و روبرو شدن با آن انسانها را وحشتزده میکند. قضیهی این آلبوم درست مثل فیلم it's a wonderful life است که دست گذاشته بود روی موضوع خودکشی. تا الآن که این پست را مینویسم ۷۷ سال از اکران این فیلم گذشته اما هنوز هم سوژهی این فیلم تر و تازه باقی مانده است. چون با وجود انبوه تغییرات در نحوهی زندگی بشر، هنوز هم آدمها خودکشی میکنند. هر چقدر هم علم پیشرفت کند بعضی مسائل انسان تا ابد باقی میمانند.
این آلبوم از زبان کاراکتری روایت میشود به اسم «the patient» یا «بیمار». البته بعضی از قطعههای این آلبوم سوژههای مبهمی دارند که بعضی از منتقدان و طرفداران آنها را به مسائل شخصی جرارد وی، خوانندهی بند، ارتباط میدهند. اما به طور کلی این آلبوم در مورد داستان یک پسر نوجوان است که مبتلا به سرطان شده و بعد از مدت زیادی شیمیدرمانی، متوجه میشود سرطانش مقاوم به درمان است و شن زیادی در ساعت شنی عمرش باقی نمانده. این آلبوم داستانش را از زمان متوجه شدن این حقیقت و پذیرش آن تا مرگ و زندگی پس از مرگ این پسر روایت میکند.
قطعههای این آلبوم:
به طور کلی، آوردن یک پیرنگ واضح در یک آلبوم موسیقی ریسک بزرگی است؛ چون امکان دارد مخاطبان را با خود همراه نکند. مخاطبها اکثرا به دنبال پیدا کردن احساسات و خاطرات خودشان در آهنگها میگردند و هر چقدر سوژه کلیتر و استعاریتر، امکان همدردی با آن بیشتر! ما نمیتوانیم با کسی که حالا از دیدن سنترال پارک نیویورک نفرت دارد، چون خاطرات معشوقش را یادآوری میکند به گریه بیفتیم، در حالی که مثلا ناراحتیم چون به خاطر نقل مکان به شهری دیگر از یکی از عزیزانمان جدا افتادهایم.
اکثر خوانندهها از تجربیات شخصی خودشان به عنوان سوژهی کارهایشان استفاده میکنند و میتوان ردپای رابطهها و اتفاقات زندگیشان را در آهنگهایشان پیدا کرد. مثل آهنگ in the stars بنسون بون که در مورد مرگ مادربزرگش است. یا آهنگ 6.18.18 بیلی آیلیش که در مورد مرگ xxxtentacion است.
البته آوردن داستانهای تخیلی در آلبومهای موسیقی هم چیز چندان غیرمعمولی نیست. آلبوم folklore تیلور سوئیفت هم چنین داستانی دارد که یک رابطه عاشقانه را توصیف میکند که با وارد شدن شخص سومی همه چیز بهم میریزد. پینک فلوید هم آلبومهایی به این شکل دارد. این مدل داستانسرایی در موسیقی راک سابقهی طولانیتری دارد تا سایر ژانرها.
برگردیم به موضوع اصلی.
در این آلبوم، گاهی اوقات متن آهنگها تا حد زیادی به ادبیات داستانی نزدیک میشود. مای کمیکال رومنس برای توصیف خیلی از موضوعات به جای اشاره مستقیم و درددل کردن با مخاطب آهنگ، به تصویرسازی متوسل میشود. مثلا قطعهی «cancer» که مشخصا وصیتنامهی کاراکتر اصلی داستان است، با جملهی «اگه میشه یه لیوان آب بهم بده، لبام خشک شده» شروع میشود.
Turn away
if you could get me a drink, of water 'cause my lips are chapped and faded
این جمله میتواند دو معنی داشته باشد. یکی از آنها احتمالا به کمآبی بدن «بیمار» بر اثر داروها و شیمیدرمانی مربوط میشود. از آنجایی که بدنش ضعیف شده، خودش حتی نمیتواند بلند شود و لیوان را بردارد و از کس دیگری میخواهد این کار را برایش بکند. یک تصویرسازی ساده از وضعیت دشوار کاراکتر داستان.
از طرف دیگر، مخاطب منتظر یک حرف مهم میماند. چون مردم وقتی لبهایشان را تر میکنند که قرار است سخنرانی کنند یا حرف مهمی بزنند. پس شخصیت اصلی میخواهد چیز مهمی بگوید که بابت گفتنش اضطراب دارد. شاید هم به همین دلیل است که نمیتواند بلند شود و خودش لیوان آبش را بردارد. یک جملهی سادهی بدون اطناب و زیادهگویی، به طور ناخودآگاه تمام معانی لازم را به ذهن مخاطب میرساند. معانی اضطراب، ترس، ناامیدی و ناتوانی شخصیت اصلی.
بعد از آن جملهی بعدی آشکار میکند که قصد شخصیت اصلی چیست.
Call my aunt Marie
Help her gather all my things
And bury me in all my favorite colors
به خالهام/عمهام ماری زنگ بزن، کمک کن وسایلم را جمع کنه و با رنگ مورد علاقهام دفنم کن.
مشخصا این وصیتنامهی کاراکتر اصلی است. میگوید که وسایلم را جمع کنید. خودش اگر این کار را بکند چنین به نظر میآید که میخواهد به یک سفر برود. باید دیگران این کار را برایش انجام دهند. مثل کسی که مدت زیادیست که مرده و باید وسایلش دور ریخته شوند. این طور به نظر میآید که شخصیت اصلی از مدتها پیش مرگ خودش را پذیرفته است. اما با چند جملهی بعد مشخص میشود که این شخصیت صرفا سعی میکند خودش را قوی نشان بدهد. اما از ترک کردن همه چیز، هراس دارد.
I will not kiss you
'cause the hardest part of it, is leaving you
نمیبوسمت، چون سختترین قسمت این (اتفاق)، ترک کردن توئه.
او نمیخواهد در روزهای آخر گریه کند. مورد ترحم واقع شدن چیزی است که این شخصیت ما را منزجر میکند. همانطور که در آهنگ disenchanted در مقابل ترحم دیگران گفت که شما آهنگهای غمگینی هستین که چیزی برای گفتن ندارین!
تراژدی اصلی این آلبوم، در آهنگ welcome to the black parade رقم میخورد. سوژهی اصلی این آهنگ و اصلا اسم این آلبوم، رژهی سیاه، در این آهنگ بیشتر توضیح داده میشود. این آهنگ با مرور خاطرات شخصیت اصلی آغاز میشود، رویاهای کودکی را مرور میکند، از آنها دست میکشد و بعد گریزی میزند به بخش خداحافظی، خداحافظی اطرافیان با شخصیت اصلی برای آخرین بار.
در موزیک ویدیوی این آهنگ، به طرز واضحی این رژهی سیاه، به مرگ مربوط است. راهپیمایی ارواح مردگان. یکی از دلایلی که کاراکتر اصلی در لحظات آخر یاد پدرش میافتد، این است که پدرش سالها پیش مرده و حالا نیست که با او خداحافظی کند. حالا به سمت زندگی پس از مرگ میرود که به او ملحق شود. البته به طور مستقیم به مرگ پدرش اشاره نشده، اما این واقعیت از متن آهنگ قابل استنباط است.
(He said)
"Because one day, I'll leave you a phantom
To lead you in the summer
To join the black parade"
(پدرم گفت) یک روز برای تو روحی باقی میذارم که تو رو توی تابستون هدایت کنه، برای ملحق شدن به رژهی سیاه.
اصولا سبک ایمو و گوتیک به ارواح و زندگی پس از مرگ به طرز ناگسستنیای گره خورده است. ظاهرا یکی از اصول اولیه ایمو ها «تمایل به مرگ و آماده بودن برای آن» است. البته این یکی از دلایلی بود که جرارد وِی، خوانندهی گروه، زد زیر همه چیز و جامعه ایمو را مزخرف خطاب کرد و منکر هر گونه شباهتی با گروههای ایمو شد. ولی خب واقعا نمیتوان این شباهت را انکار کرد. این گونه خردهفرهنگها به ارواح و زندگی پس از مرگ علاقه دارند.
این برایتان جالبتر هم خواهد شد وقتی که بدانید طراح لباس این موزیک ویدیو کالین اتوود است؛ طراح لباسی که برای همکاریهایش با تیم برتون شهرت دارد. کالین اتوود طراح لباس «عروس مرده» نبوده ولی برای نوع نگاه این خرده فرهنگهای ایمو و گوتیک، از نگاه تیم برتون که یکی از بهترین نمایندههای سبک گوتیک در زمان معاصر است، بهتر است نگاهی به «عروس مرده» بیندازید. انیمیشنی که در آن مردهها از زندهها زندهترند!
(برای خوندن یه سری چیزای بیربط به تیم برتون هم میتونین به این پست من یه نگاه بندازین؛))
بعد از این که شخصیت اصلی از قهرمان بودن که رویای بچگیاش بوده دست میکشد و میگوید من فقط یک انسانم و نه یک قهرمان، اطرافیانش با او خداحافظی میکنند.
We'll carry on, we'll carry on
And though you're dead and gone, believe me
Your memory will carry on
ما ادامه میدیم، با این که تو مردی و رفتی، باورم کن، خاطرهات ادامه میده.
تراژدی اصلی اینجاست که همه زندگیشان را ادامه میدهند. هیچ کس قرار نیست در مرگ او را همراهی کند. تنها دلخوشیای که میتواند داشته باشد این است که خاطراتش زنده خواهد ماند!
البته، به جای continue یا move on، از carry on استفاده میشود. انگار ادامه دادنشان بدون شخصیت داستان ما، عبور کردن از همه چیز نیست؛ این ادامه دادن، یک بار است بر دوش آنها.
در جای جای آهنگهای این آلبوم میتوان بوی الکل بیمارستان را حس کرد. موزیک ویدیو welcome to the black parade با نمای بازیگر در تخت بیمارستان آغاز میشود، آهنگ the end با صدای بوق دستگاه تشخیص ضربان قلب شروع میشود، بعضی آهنگها مثل blood به دکتر و پرستار و روند درمان اشاره مستقیم دارند. اما در بعضی از آهنگها هم مثل Disenchanted اشاره غیرمستقیم و زیرپوستیای به وضعیت بیماری شخصیت اصلی میشود که در نگاه اول به چشم نمیآید.
We laughed so hard it would sting
ما خیلی خندیدیم به قدری که (شکممون) تیر میکشید.
چیزی که به چشم میآید استفاده از کلمه sting است. معمولا در چنین موقعیتهایی برای نشان دادن درد از کلمه hurt استفاده میشود. سادهلوحی است که استفاده از این کلمه را صرفا به دلیل قافیه بدانیم. (البته شاید هم واقعا کاربرد این کلمه ناخودآگاه بوده ولی به هر حال خوب به زمینه نشسته.)
کلمهی sting به معنی نیش زدن یا تیر کشیدن (دردی مثل فرو رفتن سوزن در بدن) است. این شما را یاد چیزی میاندازد، نه؟ درد تزریق.
در آهنگ blood با زبان طعنهآمیزی تلاشهای مذبوحانهی دیگران را برای خوشحال کردنش روایت میکند؛ در حالی که او در بستر مرگ است. مثلا میگوید "a celebrated man amongst the gurneys". یک آدم مشهور را برای خوشحال کردن او به بالینش آوردهاند و او حتی اسمش را هم به میان نمیآورد و او را اینگونه توصیف میکند:«یک سلبریتی بین میزهای بیمارستان».
طوری این کلمات را پشت سر هم میآورد که انگار آنها را همارزش هم میداند. البته بهتر است نگویم "انگار"، او واقعا آنها را همارزش هم میداند! وقتی که قرار است بمیری، یک مرد مشهور با یک میز آنقدرها هم تفاوت چشمگیری ندارد.
آلبوم the black parade یک اپرای راک به یاد ماندنیست که با گذشت زمان قدیمی نمیشود. شاید یک روز شانس به بشریت روی بیاورد و علم آنقدر پیشرفت کند که یک روش درمان قطعی برای سرطان پیدا شود، بدون عوارض جانبی و ریختن مو و این چیزها، و ما با شنیدن این آهنگها صرفا برای بداقبالی کاراکتر غصه بخوریم که در زمان بدی به دنیا آمده بوده که مجبور بوده چنین چیزی را از سر بگذراند و برای چنین چیزی بمیرد. البته باز هم، این داستان توانایی خلق موقعیتها و افکار جدید را دارد. به هر حال مرگ چیزی نیست که بشر بتواند از دستش به این راحتی خلاص شود. همه خواهیم مرد. همه در نهایت به رژهی سیاه خواهیم پیوست!
پ.ن: اول خواستم با زبون گفتاری و خودمونیتر بنویسم، ولی حس کردم دستم رو برای توصیف درست حسابی متن آهنگا میبنده.
پ.ن۲: اخیرا یه کتاب خوندم در مورد نحوه نقد آثار ادبی. شاید تاثیر جوگیری اون کتاب بود که تصادفا با علاقهی وسواسگونهی من با این آلبوم همزمان شد و نتیجهش شد مطلبی که میبینید.
پ.ن۳: زبان انگلیسی من متاسفانه خیلی خوب نیست و صرفا از همونجاهایی که بلد بودم و متوجه زیبایی متن شدم نوشتم. شاید در آینده چند تا پاراگراف به این متن اضافه کنم. سعی کردم از اون چیزای سادهای که همه میفهمن یه سری ظرافتای کوچولو رو مشخص کنم که شاید بهتون کمک کنه بیشتر از شنیدن این آهنگا لذت ببرین. ولی صادقانه باید بگم حتی ایدهی کلی بعضی از آهنگای این آلبوم رو نمیدونم. انگار عامدانه توی ابهام نگه داشته شدن.
پ.ن۴: آهنگ cancer واقعا اولین آهنگی بود که باهاش گریه کردم:(
پ.ن۵: یاد اون میمهایی میفتم که میگفتن وقتی مولانا میگه سلام و دبیر ادبیات نیم ساعت توضیح میده که معنیش عشق به خداست. من هم دو پاراگراف توضیح برای این نوشتم که توی یک آهنگ گفته «یه لیوان آب بده دستم». :))
پ.ن۶: بسه دیگه. برین خونههاتون.