Ayhan_mihrad
Ayhan_mihrad
خواندن ۲ دقیقه·۳ ماه پیش

دلنوشته/سایه های ناپیدا/پارت اول

. سایه های ناپیدا.
. سایه های ناپیدا.


"سایه‌های ناپیدا"

ژانر: ترسناک. علمی تخیلی.

در شب‌های تاریک و بی‌پایان، وقتی که ماه با نوری لرزان از پشت ابرهای سیاه به زمین می‌تابد، شهر کوچک ما به محلی پر از رمز و راز و ترس تبدیل می‌شود. هر زمزمه‌ی باد در گوشه‌ی دیوارها، هر سایه‌ای که در نور کم رنگ خیابان‌ها حرکت می‌کند، دلیلی است برای ترس و وحشت.

من، مهیار، همیشه از این شب‌های پر از سایه و سکوت هراس داشتم. داستان‌های قدیمی که از جن و ارواح در این شهر گفته می‌شد، ذهنم را پر از ترس و وحشت کرده بود. هیچ‌گاه جرات نکردم پا به آن خیابان‌های تاریک بگذارم.

اما یک شب، وقتی که همه‌جا خاموش و بی‌صدا بود، ناگهان صدایی از پشت پنجره‌ام شنیدم. صدایی که همچون زمزمه‌ای از دنیای دیگری بود. قلبم تپش‌های بی‌نظیری را تجربه کرد و با ترس به سمت پنجره رفتم. پرده را کنار زدم و در آن لحظه، سایه‌ای ناپیدا و مرموز را دیدم که به آرامی در باغچه‌ی خانه‌مان حرکت می‌کرد.

جراتم را جمع کردم و پنجره را باز کردم. صدای خش‌خش برگ‌های خشکیده زیر پاهای سایه به گوشم رسید. با هر قدمی که برمی‌داشت، حس می‌کردم قلبم از سینه‌ام بیرون می‌پرد. سایه به سمت درخت کهنسالی که در وسط باغچه قرار داشت، حرکت کرد و در آنجا ناپدید شد.

تصمیم گرفتم به دنبال سایه بروم. با هر قدمی که به سمت درخت می‌رفتم، حس می‌کردم دنیا پیرامونم تغییر می‌کند. هوا سردتر و سنگین‌تر می‌شد و صدای نفس‌هایم در گوشم طنین‌انداز بود. وقتی به درخت رسیدم، دیدم که سایه‌ای در میان شاخه‌های پیچ‌خورده‌ی درخت پنهان شده است.

با تمام شجاعتی که در دل داشتم، گفتم: "کی هستی؟ چرا اینجا اومدی؟"

صدایی نرم و آرام از میان سایه بلند شد: "من نگهبان این سرزمینم. از دنیای تاریکی آمده‌ام تا از مردمان اینجا محافظت کنم. اما تو، مهیار، باید حواست به سایه‌های ناپیدا باشه. آن‌ها همیشه در کمین‌اند و هیچ‌گاه از ترس‌هایت نگریزان."

با ترس و دلهره به عقب برگشتم و به خانه رفتم. آن شب، تا صبح بیدار بودم و به سایه‌هایی که در گوشه‌ی اتاقم حرکت می‌کردند، نگاه می‌کردم. حالا می‌دانم که سایه‌های ناپیدا همیشه در کمین‌اند و هیچ‌گاه نباید از ترس‌های ما غافل شد.

---



"Ayhan_mihrad"

دلنوشتهپارت اول
https://ngli.ir/634182876441 ناشناس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید