Ayhan_mihrad·۱۳ روز پیشصدای آخرین استارتصدای آخرین استارت*نویسنده: Ayhan_mihrad*#دنده عقب با اتو ابزارباران آرام میبارید. امیر پشت فرمان پژو ۴۰۵ خاکستری نشسته بود. ماشینی که پدرش…
Ayhan_mihrad·۱۸ روز پیشمردی با ماشین قرمز#دنده عقب با اتو ابزارنام داستان:«مردی با ماشین قرمز»باد سردی از میان کوچههای خالی میوزید. شب بود، اما چراغهای شهر خاموش بودند. تنها صدا…
Ayhan_mihradدرحرف هایی که ارزش شنیده شدن دارن.·۱ ماه پیشبیوگرافیدر این پست یک بیوگرافی کوتاه گذاشتم. به درخولست شما عزیزان.About meرمان هایی از یک قلب تیره.._با عرض درود بر نویسندگان گرامی..Ayhan_mihradه…
Ayhan_mihrad·۱ ماه پیشدختر دریا#دنده عقب با اتو ابزارنویسنده: Ayhan_mihrad تابستون ۱۳۸۶، بندرعباس. هوا شرجی، خیابونها داغ، و ماشینها خستهتر از آدمها. ما تازه اسبابک…
Ayhan_mihrad·۱ ماه پیششبی که روشن بود.#دنده عقب با اتو ابزارنویسنده: Ayhan_mihrad ماجرا از اونجایی شروع شد که بابام تصمیم گرفت شب یلدا، همهی فامیل رو دعوت کنه خونهمون. دلیلش…
Ayhan_mihrad·۱ ماه پیشمسیرِ امن#دنده عقب با اتو ابزارنویسنده: Ayhan_mihrad #دنده عقب با اتو ابزارنویسنده: Ayhan_…
Ayhan_mihrad·۲ ماه پیشوقتی ترس تمام شد و عشق شروع شدوقتی ترس تمام شد و عشق شروع شدبه نام خالق قلم. #سه_فصل_عشقوقتی ترس تمام شد و عشق شروع شدباران شدت گرفته ب…
Ayhan_mihrad·۳ ماه پیشآزادRauf and faikمن میخواهم آزاد باشم.من میخواهم بدون درد آزاد باشم.من میخواهم رویا ببینم.
Ayhan_mihrad·۳ ماه پیشدر امتداد نفسهاLife, فصل اول: تولد – «نخستین نَفَس»در تاریکی گرم رحم، صدای ضربان قلب مادر، موسیقی آغا…