ویرگول
ورودثبت نام
Ayhan_mihrad
Ayhan_mihradhttps://whatsapp.com/channel/0029VbBdV1E5EjxuJ7YRZg18/110 .. .
Ayhan_mihrad
Ayhan_mihrad
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

شاید بی ربط؟

مـن هـمونم کـه یـه روز

مـی‌خـواسـتـم دریــا بـشـم

مـی‌خواستم بــزرگـ تـریـن

دریــای دنـیـا بـشـم

آرزو داشـتـم بـرم

تـا بـه دریـا بـرسـم

شـبـو آتـیـش بـزنـم

تـا بـه فـردا بـرســم اووــ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ|

͜͡ ͜͡͡ ͜͡ ͡ ͜͡ ͜͡ ͜͡ ͜͡ ͜͡ ͜͡ ͜͡ ͜͡ ͜͡ ͜͡★Ayhan_mihrad ͜͡ ͜͡ ͜͡ ͜͡ ͜͡ ͜͡ ͜͡

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ|

*با خونسردی تمام، تن گنده‌اش را بر روی مبل انداخت.

_بیا فراموش کنیم تا همین چند دقیقه پیش چه اتفاقاتی برات افتاده..

*باشه.. به هر حال قرار نیست به هیچ‌کدوم از حرف‌های این زن گوش بدم.

_به من گوش میدی؟

*نه.

_پسر جوان صدای منو می‌شنوی؟!

*زن احمق!

-بله صداتونو می‌شونم!

_لطفا ذهنتونو خالی کنید و فقط به من گوش بدید.

*این عذاب کی تموم میشه؟!

_چشم‌هاتونو ببندید. خوبه.. اینجا دریاست و شما یک ماهی قرمز هستی.. باله‌هاتو تکون بده.

*این زن داره منو مسخره می‌کنه؟!

-خانم احیانا شما الان نباید مربی مهد‌کودک باشید؟! روز خـوش!

*کلاهمو از روی میز برداشتم و سریع از اون اتاق خارج شدم. هنوز صدای جیغ جیغ اون زن شنیده می‌شد.

(پسر جوان یک لحظه صبر کن!)

برو بابا!

به آسانسور رفتم و دکمه طبقه هم‌کف رو فشار دادم.

زن احمق داشت سمت آسانسور می‌اومد که درب بسته شد.

اونقدرام شانسم بد نیست!

نگاهی به ساعتم انداختم.

10:16

خوبه.. حداقل می‌تونم یکم استراحت کنم.

بعد از باز شدن درب آسانسور، سریع از ساختمون خارج شدم.

سوار ماشین شدم.

این‌بار مقصد خونست..

کلیدو داخل قفل چرخوندم و درو بار کردم.

نفس‌عمیقی کشیدم و بعد از بستن در، کفش‌هامو درآوردم و سمت اتاق حرکت کردم.. ـ

لعنت.. چیزاییو به یاد آوردم که نباید می‌آوردم..

هنوز لکه‌های خون خشک شده، کف زمین و روی ملاف تخت دیده می‌شد.

تار موهای بلند روی بالش.. ـ

شاید نباید بر‌می‌گشتم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ادامه دارد..

ــــــــــــــــــــــ

Ayhan_mihrad

Ayhan_mihrad

خستهرمان
۸
۰
Ayhan_mihrad
Ayhan_mihrad
https://whatsapp.com/channel/0029VbBdV1E5EjxuJ7YRZg18/110 .. .
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید