ZNAB BEIGI
ZNAB BEIGI
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

تعریف خوشبختی

خوشبختم چون توان لذت بردن از کوچکترین چیزها را دارم.

گل‌های داوودی بنفش روی میز که با وجود اینکه دو هفته داخل گلدان بودند هنوز با تمام وجود در طلب نور به سمت پنجره آشپزخانه سرک می‌کشند، درس همیشه و همیشه جستن را می‌دهند، حتی نزدیک مرگ.

وقتی قصد میکنم که از زندگی لذت ببرم، طعم پنیر هر روز هم میتواند عوض بشود و توان سرمست کردن پیدا کند. وقتی قرار است جوری زندگی کنم که انگار همه چیز موقتی است، می‌گویم، انگار!! واقعا حقیقی بالاتر از غیر پایدار بودن همه زندگی وجود دارد؟ و جالب است که ما گمان میکنیم در حرکت بین هر آن تا آن دیگر، همه آنچه داریم یا نداریم تا ابدیتی به سهم خودمان طولانی، به قدر ماهی و سالی و دهه ای، ماندگار و جاودان است. و اینگونه است که قصد من برای زیستن در ناپایدارترین موقعیت، در حال، بهترین لحظات عمر را رقم می‌زند.

بارها لحظه خوشبختی را عمیق حس کردم، وقتی توان جدا شدن از همه دیروزها و فرداها را پیدا کرده ام.

من خوشبختی را در این لحظه با تمام وجود در آغوش گرفتم وقتی شیشه پنجره را تمیز کردم و دنیا را به قدر غباری کمتر، شفافتر دیدم.



خوشبختیدلنوشتهحال خوبسهم منلذت لحظه حال
جستجوگر خودم و قوانین نوشته و نانوشته دنیا، مثل هر آدمیزادی در طلب جاودانگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید