ZNAB BEIGI
ZNAB BEIGI
خواندن ۸ دقیقه·۲ سال پیش

چگونه ایده عشق رمانتیک مقابل چندرابطه‌ای بودن سد میسازد

این نوشته یه ترجمه است از مقاله

" How a hackneyed romantic ideal is used to stigmatise polyamory "

نمیدونم این ترجمه را کسی یا سایتی انجام داده یا نه، من به طور اتفاقی یک فایل ورد در گوگل درایوم دیدم و بعد از سرچ مختصر متوجه شدم ممکنه این ترجمه غیر از این مستند در جایی نباشه
حیفم اومد تنها کسی باشم که این ترجمه را مرور میکند و این شد که اینجا به اشتراک گذاشتمش

امروز دیگر در خواستن «رابطه باز» ( Open Relationship) چیز غیرعادی وجود ندارد. تعداد زیادی از آدم‌هایی که خود را در مورد سکس، جنسیت، عشق و رابطه پیشرو می‌دانند این را می‌دانند. تنها چیزی که هست، آدم‌هایی که در رابطه باز هستند نمی‌خواهند که در مورد آن صحبت کنند. جالب است که افراد زیادی احساس می‌کنند که باید آن را پنهان کنند.

من سال‌های زیادی است که خودم را به عنوان آدمی چند رابطه‌ای ( PolyAmour ) معرفی کرده‌ام. به خاطر این، افراد غیر تک-همسر که عموما این موضوع را اعلام عمومی نمی‌کنند، راحت‌تر هستند که با من در این مورد حرف بزنند. به کنفرانس که می‌روم نمی‌توانم به فیلسوفان زیادی که روابط غیر تک-همسری خود را پنهان می‌کنند توجه نکنم. این تفاوت بین «واقعیت» و «واقعیت مورد تایید جامعه» می‌تواند گیج کننده باشد؛ تعداد افرادی که رسما غیرتک‌-همسر هستند تقریبا همیشه یک نفر است: من.

خوب چه خبر است؟ شکی نیست که فاکتورهای زیادی دست اندرکارند ولی من می‌خواهم در مورد یکی از آنها صحبت کنم که هم قدرتمند است و هم موذی: رابطه غیرتک-همسری رومانتیک (عاشقانه) به حساب نمی‌آید.

عشق رومانتیک عموما بهترین هدیه زندگی برای انسان‌ها به حساب می‌آید؛ «شکست خوردن» در عشق به حساب «شکست در زندگی» گذاشته می‌شود. «عشق رومانتیک تک‌همسرانه 1 » نامی است برای این گرایش که امتیازی ذاتی برای زندگی‌هایی قائل است که حول یک رابطه تک‌همسر رومانتیک وجود دارد. چیزی که «رومانتیک» خوانده می‌شود فقط یک طبقه‌بندی ساده نیست، بلکه پررنگ کردن رابطه‌ها و زندگی‌هایی است که ما ارزش بیشتری برای آن قائلیم.

این ایده‌آل تک‌همسرانه درخواست‌های خاصی به ویژه از زنان دارد، طبق کلیشه‌های رایج یک زن مجرد باید مجدانه به دنبال این باشد که مردی را [در قالب رابطه رومانتیک تک‌همسرانه] به زنجیر بکشد در حالیکه مرد مجدانه در پی گریز از تعهد است. هیچ چیز جدیدی در این سناریو وجود ندارد: تک‌همسری [مانند بسیاری از پدیده‌های اجتماعی دیگر] به شکل تاریخی جنسیتی شده است.

حتی در موقعیت‌هایی که ازدواج کردن با بیش از یک زن غیرقانونی است، اغلب برای مردان طبیعی به حساب می‌آید که معشوقه‌هایی خارج از ازدواج داشته باشند اما برای زنان وضعیت متفاوت است. خیلی هم مایه شگفتی نیست: در یک جامعه پدرسالار که ارث و تبار از خط مردانه منتقل می‌شود، پدر بودن بسیار مهم است، تاکید بر «تک‌همسر» بودن زنان موثرترین وسیله برای کنترل این خط انتقال است.

سکسوالیته زنان می‌تواند با ترویج مدلی زنانه [از عشق] که شامل «طبیعی» بودن میل آنها برای تک‌همسری است نیز اداره شود، این ترویج با امتیازات و منافع اجتماعی [برای زنان تک‌همسر] و مجازات و تنبیه برای زنان غیر تک‌همسر تقویت می‌شود. این مدل توسط زنان به عنوان «عشق رومانتیک» درونی می‌شود، مدلی که هم‌زمان توسط افسانه‌ها و اسطوره‌ها نیز القا می‌شود. در ظرفی مشابه، این باور‌فرهنگی موذی و بسیار پیچیده نزد عامه وجود دارد که خیانت مردان «طبیعی» است و چون از طبیعت آنها می‌آید پس قابل اغماض است، در حالیکه خیانت زنان اینطور نیست [ و مستحق مجازات است]

زبان ما خوش‌بینی جنسیت‌زده در مورد تک‌همسری را نادیده می‌گیرد: هیچ لغتی مشابه «معشوقه» مردان برای زنان وجود ندارد؛ درام‌های عاشقانه زنانه هستند، رمان‌های عاشقانه برای زنان نوشته و توسط آنها خوانده می‌شود، عروس‌ها در مراسم عروسی از مردی به مرد دیگر دست به دست می‌شوند (پدر به شوهر) و چند مرد متاهل می‌شناسید که نام‌خانوادگی زنان خود را برگزیده باشند؟ این رویکرد نه فقط در دنیای کلمات که در واقعیت هم جاری است: زنان در ازدواج‌های دگرجنس‌گرایانه تک‌همسر بخش بزرگی از کارهای خانگی را انجام می‌دهند حتی وقتی درآمد بیشتری از همسران خود دارند. (هرچند که این اتفاق به ندرت می‌افتد)

رشد پذیرش عشق هم‌جنس‌خواهانه به عنوان «عشق رومانتیک» چالشی برای هنجارهای جنسیتی بوده ولی در کنار آن تغییر دیگری اتفاق افتاده: تک‌همسری حتی از قبل هم «رومانتیک‌تر» شده چون حالا عشق هم‌جنس‌خواهانه را هم در خود جای داده است و البته این تاثیر هم شدیدا جنسیتی است.

زنانی که داوطلبانه وارد روابط غیرتک‌همسری می‌شوند چالش مستقیمی برای این ایده هستند که زنان به شکل «طبیعی» تک‌همسرند. آنها از سوی جامعه به شدت مورد مجازات واقع می‌شوند تا وضعیت را به شیوه‌ای که هست حفظ کنند.

یک زن غیرتک‌همسر خار و خفیف و چندش‌آور تصویر می‌شود –یک هرزه. وقتی روابط بازم را در اینترنت به بحث می‌گذارم اغلب از سوی کاربران با القاب رنگارنگ جنسی و توهین‌آمیز خوانده می‌شوم.

ترول‌های اینترنتی من اغلب روی «سکس» متمرکزند، بخشی از این موضوع که روابط غیرتک‌همسر اغلب تنها با «سکس» معرفی می‌شود این است که در این صورت بی‌اعتبار کردن آن بسیار راحت‌تر است. بخش دیگری برمی‌گردد به اینکه وقتی زنان هنجار تک‌همسری را زیرپا می‌گذارند سکسوالیته آنها از کنترل یک نفر خارج می‌شود که تهدیدی برای الگوی کهن «تعلق داشتن» سکسوالیته زن و ظرفیت باروری او به یک مرد [یا یک خانواده] است. در مقابل یک مرد غیر تک‌همسر، دست کم در مواقعی، باحال، شگفت‌انگیز و خواستنی دانسته می‌شود.

تنها ساختار ارتباطی جایگزین برای تک‌همسری که پدرسالاری را حفظ می‌کند چندهمسری یک طرفه مردانه است [چندهمسری در کشورهای مسلمان] که در آمریکای شمالی معاصر به شدت توسط فمینیسم، نژادپرستی و امپریالیسم فرهنگی برچسب خورده است، در نتیجه تک‌همسری رایج به عنوان تنها جایگزین ارتباطی منصفانه و رهایی‌بخش معرفی شده است.

واقعیت این است که جایگزین‌های بسیار دیگری وجود دارد. ولی مدارا کردن با آنها به معنای مدارای بسیار گسترده‌تری با این عدم‌ قطعیت اجتماعی است که «چه کسی با چه کسی رابطه جنسی دارد». این عدم قطعیت ممکن است به همه چیزهای دیگری که با سکس در ارتباط هستند و بازنمایی آن را برعهده دارند هم سرایت کند. ایده‌آل ما از عشق «رومانتیک» نه تنها انتظارات ما را از سکس شکل می‌دهد بلکه درک ما از خانواده و طبیعت والد بودن را نیز تعریف می‌‌کند.

در نهایت، آنچه ما «رومانتیک» می‌دانیم یک موضوع فلسفی است که ارتباط مستقیم دارد با هسته شناختی ما از اینکه فکر میکنیم که هستیم؟ و به چه چیزی ارزش می‌دهیم.

به اعتقاد من «رومانتیک» بودن عشق رومانتیک تا حد بسیار زیادی برساخت اجتماعی است و بنابراین انعطاف‌پذیر و قابل تغییر.

ما همه با هم یک نمایشنامه نوشته‌ایم که سبک رابطه (رومانتیک) ارزشمند را معرفی می‌کند. این نمایشنامه تغییر کرده و این تغییر ادامه خواهد داشت، اما این تغییر در حال حاضر در لایه‌های پنهانی اتفاق می‌افتد، قرار نیست ما آن را ببینیم یا بفهمیم که قادر به کنترل آن هستیم.

عشق رومانتیک تصویری کاملا «طبیعی» از خود ارائه می‌دهد و از چالش‌ها یا بحران‌هایی که دارد با این ترفند می‌گذرد که خود را «اجتناب‌ناپذیر»، «غیرقابل درک» و «فوق‌العاده» معرفی می‌کند.

باید از این فراتر برویم. لازم است محدودیت‌هایی که بر مفهوم «رومانتیک» بودن رابطه گذاشته‌ایم را به پرسش بگذاریم. آزادی عشق ورزیدن، حق انتخاب رابطه‌های متنوع برای یک نفر بدون احساس ترس، شرم یا پنهان‌کاری نه تنها برای افراد بلکه برای جامعه در کل ضروری است. عدم پذیرش اجتماعی مکانیزمی است برای شکل‌پذیری ما، اینکه ما که هستیم و که می‌خواهیم باشیم.

به جای هل دادن رابطه‌هایمان در تصویری که جامعه فکر می‌کند «عاشقانه» [رومانتیک] است، می‌توانیم فشار بیاوریم تا تصویر [اجتماعی] عشق بیشتر منطبق بر واقعیات رابطه‌ها باشند.

اما این کار آسان نیست. اگر عشق رابطه‌های چندگانه «رومانتیک» به حساب بیاید و در نتیجه به اندازه عشق زوج‌های تک‌همسر ارزشمند باشد باید به همان میزان از امتیازات اجتماعی و قانونی بهره‌مند شود. در این صورت چطور می‌توانیم آنها را از حق والدی چندگانه/ اشتراکی محروم کنیم؟ اینها سیگنال‌های اجتماعی است که به زوج‌های تک‌همسر و خانواده‌های هسته‌ای نشان می‌دهد که روابط آنها از نظر اجتماعی ارزشمندتر و مورد حمایت‌تر از رابطه‌های چندعشقی/ چند همسری است.

نمی‌توانیم از روش‌های بی‌شماری که آدم‌های غیرتک‌همسر داغ ننگ می‌خورند یا طرد می‌شوند دفاع کنیم. پدر دوست پسر من دیگر جز در مورد آب و هوا با او صحبت نمی‌کند چون می‌داند که او در یک رابطه چند عشقی با من است. عضو دیگر خانواده به محض فهمیدن این موضوع برایم دعا کرد، احساس کرد نیاز است فورا از عیسی مسیح بخواهد که مرا به راه راست هدایت کند و از این «فرهنگ» مرا «نجات» دهد. ننگ شمردن رابطه غیرتک‌همسر فراتر از جک‌ است: یک تحقیق نشان می‌دهد که فرض مردم این است که آدم‌های تک همسر آدم‌های بدی هستند در این حد که دندان‌های خود را مسواک نمی‌زنند یا به حیوانات خانگی خود رسیدگی نمی‌کنند!

بسیار ساده‌تر است که وانمود کنیم چنین آدمهایی [چندهمسر/چندعشقی] اصلا وجود ندارند یا تعداد زیادی نیستند و مسئله‌ اهمیتی ندارد. شاید الان و امروز اینطور فکر کنید؛ شاید فکر کنید که هیچ آدم غیرتک‌همسری در اطراف خود نمی‌شناسید اما من اینقدرها هم مطمئن نیستم. تا همین چند سال پیش، تعداد بسیار قابل توجهی از مردم فکر می‌کردند که همه دوستان و اعضای خانواده آنها «دگرجنس‌خواه» هستند [فکر می‌کردند هیچ فرد هم‌جنس‌گرایی در اطراف آنها وجود ندارد]


1. Amatonormativity:
ترمی که توسط الیزابت بلیک ساخته شد : « این فرض که یک رابطه عاشقانه مرکزی و منحصر به فرد برای آدمها طبیعی است و بنابراین یک هدف جهانی مشترک است و در نتیجه این شکل از رابطه است که طبیعی است و بنابراین به شکل طبیعی برای همه این شکل از رابطه است که به دیگر اشکال رابطه ارجحیت دارد.

۱- کری جنکینز فیلسوف و نویسنده ساکن ونکوور است که در دانشگاه بریتیش کلمبیا تدریس می‌کند. کتاب اخیر او «عشق چیست و چه می‌توانست باشد» نام دارد که در سال ۲۰۱۷ منتشر شده است.

۲- این ترجمه یک ترجمه ایده‌آل از متن نیست و حتما اشکالات نگارشی و ویراستی دارد، در واقع ترجمه سریعی است برای فهم خواننده فارسی زبان از موضوع

۳- نقل قول بدون ذکر منبع ترجمه آزاد است


عشق
جستجوگر خودم و قوانین نوشته و نانوشته دنیا، مثل هر آدمیزادی در طلب جاودانگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید