از اونجایی که میزم کنار پنجره اس گاه گاهی یه چیزهایی رو میبینم که به شدت اذیتم میکنه .
زمستون بود و برف اومده بود هوا سوز بدی داشت داشتم از پشت پنجره بیرون رو نگاه میکردم .
موتور سواری رو دیدم که ترکش یه خانم نشسته بود هر دو تاشون کلی لباس پوشیده بودن تو دلم گفتم چقدر همدیگه رو دوست دارن که تو این سرما پسر حاضر شده با موتور بیاد بیرون دنبال عشقش و دختر هم سوار شده دلشون گرمه و سرمای بیرون رو متوجه نمیشن ..
تو خیالات خودم بودم که موتور وایساد دختر پیاده شده دوستش رو بغل کرد صورتش رو بوسید و خداحافظی کردن صحنه زیبایی بود ..
موتور یواش یواش دور شد و دختر هم گامهاشو آروم آروم بر میداشت پسر همینجور که رانندگی میکرد گاه گاهی برمیگشت و پشت سرش رو نگاه میکرد که ببینه عشقش تو این سرما رفته خونه یا نه و عشقش باز قدم هاشو آهسته تر کرد تا دوستش با خیال اینکه دوستش رو رسونده تا در خونهو تو خیابون رهاش نکرده که مزاحمتی براش ایجاد کنن سرعتش رو زیاد کرد و رفت .
من داشتم اون خانم رو نگاه میکردم همه اون مسیری رو که رفته بود برگشت جایی که پیاده شده بود گوشیشو در آورد یه تماس گرفت .
جالب شد برام از رویاهام بیرون اومدم و اومدم تو واقعیتی که داشت تو کوچه رخ میداد .
مدت زمانی نگذشت شاید ده دقیقه ماشینی اومد و عشق یکی دیگه رو با این تصور که فقط عشق خودشه رو سوار کرد و رفت
برای یک لحظه دنیا رو سرم خراب شد من تو رویاهام چی میدیدم و واقعیت چی بود .چه رویایی زیبایی بود و ای کاش تو واقعیت هم همین بود و خراب نمیشد .
رویاهامون هم میتونن خوب باشن ..
هم میتونن بد باشن ..
ولی واقعیت یه چیز دیگه اس ..
ولی همیشه رویاهاتونو دنبال کنید رویاهای خوبتون رو
☘☘لحظه لحظه زندگیتون پر از نگاه مهربان خدا ☘☘