تنهایی، گاهی مانند سایهای است که همیشه همراهمان است، حتی در شلوغترین جمعها. میتواند سنگین و سرد باشد، مثل شبی بیستاره، یا آرام و تسلیبخش، مثل آغوشی که فقط به خودمان تعلق دارد. تنهایی هم درد است و هم درمان. گاهی ما را به عمق وجودمان میبرد و گاهی به ما یادآوری میکند که چقدر به دیگران نیاز داریم.
اما تنهایی همیشه به معنای تنها بودن نیست. گاهی در میان جمعی از آدمها، احساس تنهایی میکنیم، چون کسی را پیدا نمیکنیم که حرف دلمان را بفهمد. و گاهی در سکوتِ تنها بودن، به آرامشی میرسیم که در هیچ جای دیگر نمییابیم.
تنهایی میتواند فرصتی باشد برای شناخت خود، برای کشف چیزهایی که در هیاهوی زندگی از دست دادهایم. شاید در تنهایی است که میتوانیم صدای قلبمان را واضحتر بشنویم و بفهمیم که چه کسی هستیم و چه میخواهیم.
پس تنهایی را نه به عنوان دشمن، بلکه به عنوان دوستی ببینیم که گاهی به ما یادآوری میکند که زندگی، ترکیبی از بودن با دیگران و بودن با خود است.