ویرگول
ورودثبت نام
بهزاد حاجیوند
بهزاد حاجیوندآنچه که هستم بیشتر از آنچه که می‌گویم گویا تر است
بهزاد حاجیوند
بهزاد حاجیوند
خواندن ۷ دقیقه·۱ ماه پیش

ماتریکس ذهن

آیا می‌دانستی ۹۶ درصد از افکارت در امروز،

دقیقاً همان‌هایی هستند که دیروز هم داشتی؟

ذهنت در چرخه‌ای گیر افتاده که حتی آن را نمی‌بینی...

امروز قرار است عمیق شویم در ساختار پنهان ذهن تو،

چیزی که استادان روحانی از آن با نام «ماتریکس» یاد می‌کنند.

و من پنج تکنیک قدرتمند را فاش می‌کنم که

به تو کمک می‌کند برای همیشه از محدودیت‌های آن رها شوی.

گام‌های دقیق برای فرار از آن و دستیابی به سطوحی از آگاهی

که بیشتر مردم هرگز تجربه نمی‌کنند را خواهی دانست.

اما قبل از شروع، از تو می‌پرسم:

آیا تا به حال احساس عجیبی داشته‌ای که انگار داری

خودت را در حال زندگی تماشا می‌کنی،

نه اینکه واقعاً در حال زندگی باشی؟

آن حس تصادفی نیست،

در واقع نخستین نگاه تو به ورای ماتریکس است.

و اگر تا پایان با من بمانی،

به تو نشان می‌دهم چطور آن لحظه‌ی کوتاه را

به حالتی پایدار از رهایی تبدیل کنی.

ماتریکس ذهنی یک مفهوم علمی‌تخیلی نیست.

بلکه تار و پود پیچیده‌ای از افکار، باورها و شرطی‌شدگی‌هاست

که تعیین می‌کند چگونه واقعیت را تفسیر می‌کنی.

تصور کن از بدو تولد عینکی با لنز رنگی به چشم داشته‌ای —

اگر هرگز آن را برنداری، باور خواهی کرد

که جهان واقعاً همان رنگ را دارد.

ماتریکس دقیقاً به همین شکل کار می‌کند،

کل هستی‌ات را از دریچه‌ای فیلتر می‌کند که حتی نمی‌دانی وجود دارد.

قدرت این ماتریکس در خودکار بودنش است.

همین حالا که به حرف‌های من گوش می‌دهی،

ذهنت در حال دسته‌بندی، قضاوت و فیلتر کردن اطلاعات

براساس الگوهای از پیش‌ساخته است.

این الگوها را خودت انتخاب نکرده‌ای —

بلکه در دوران کودکی، از طریق تربیت، فرهنگ،

تجربیات دردناک و انتظارات اجتماعی در تو کاشته شده‌اند.

آیا تا به حال متوجه شده‌ای که تغییر عادت یا باور چقدر دشوار است،

حتی وقتی آگاهانه می‌خواهی؟

این همان ماتریکس است که برای حفظ ساختار خود مقاومت می‌کند.

وقتی سعی می‌کنی متفاوت فکر کنی،

نیرویی نامرئی تو را به الگوهای آشنای قدیمی برمی‌گرداند.

این خیال نیست — مسیرهای عصبی تو در برابر بازآرایی مقاومت می‌کنند.

ماتریکس باعث ایجاد چیزی می‌شود

که روان‌شناسان آن را «نقاط کور شناختی» می‌نامند —

چیزهایی که واقعاً برایت نامرئی‌اند

چون ذهنت طوری برنامه‌ریزی شده که آن‌ها را نبیند.

مثلاً پژوهش‌ها نشان داده‌اند انسان‌ها

به طور خودکار اطلاعاتی را که با باورهایشان در تضاد است

نادیده می‌گیرند — پدیده‌ای که «سوگیری تأیید» نام دارد.

این کار به‌صورت ناخودآگاه انجام می‌شود.

برای نمونه، در آزمایشی معروف از دانشگاه هاروارد،

از شرکت‌کنندگان خواسته شد در ویدیویی

تعداد پاس‌های توپ بین چند نفر را بشمارند.

در میانه‌ی ویدیو، فردی با لباس گوریل از صحنه عبور کرد —

و با این حال، ۵۰٪ از بینندگان اصلاً او را ندیدند!

ذهن‌شان آن‌قدر مشغول شمارش پاس‌ها بود

که گوریل آشکار برایشان نامرئی شد.

این همان کاری است که ماتریکس با درک تو از واقعیت می‌کند.

اما نکته جالب اینجاست:

به محض اینکه شروع کنی به دیدن ماتریکس،

دیگر نمی‌توانی کاملاً درون آن زندانی بمانی.

آگاهی، نخستین ترک در دیوار آن است.

سؤال این است: تا چه اندازه حاضری پیش بروی

تا آن ترک را به دروازه‌ی آزادی تبدیل کنی؟

اکنون بیایید پنج تکنیک عبور از ماتریکس ذهنی را بررسی کنیم:

۱. شکستن الگو (Pattern Interruption)

مغزت عمدتاً از طریق مسیرهای عصبی عادت‌کرده عمل می‌کند،

مثل آبی که همیشه از یک رودخانه عبور می‌کند.

برای رهایی، باید این مسیرها را مختل کنی.

مثلاً برای ۲۴ ساعت آینده مسیر رفت‌و‌آمدت را عوض کن،

با دست غیرغالبت کارهای روزمره را انجام بده،

یا در سمت مخالف تخت بخواب.

این تغییرات ساده نوعی سردرگمی عصبی ایجاد می‌کنند

که ذهن خودکار را موقتاً متوقف می‌کند

و فضایی برای آگاهی تازه می‌سازد.

یکی از مراجعان من تنها پس از یک هفته تمرین این روش،

افکاری را تجربه کرد که «از هیچ‌جا» می‌آمدند —

بینش‌ها و دیدگاه‌هایی که هرگز به آن‌ها دست نیافته بود.

وقتی عادت‌ها را می‌شکنی،

از ماتریکس بیرون می‌روی و مسیرهای عصبی جدید شکل می‌گیرد.

۲. لنگر آگاهی (Consciousness Anchoring)

توجه تو معمولاً یا در گذشته سیر می‌کند یا در آینده،

و به ندرت در لحظه‌ی حال است.

این ذهنِ سفرکننده در زمان، یکی از ویژگی‌های اصلی ماتریکس است،

که تو را در پشیمانی یا اضطراب نگه می‌دارد

و از تنها واقعیت موجود — «اکنون» — دور می‌کند.

برای تمرین، حس ساده‌ای را برگزین:

نفس کشیدن، تماس پاهایت با زمین، یا صدای باد.

هرگاه متوجه شدی ذهنت سرگردان شده،

توجهت را به آن حس بازگردان.

در سنت‌های کهن، این اصل هزاران سال پیش شناخته شده بود.

واژه‌ی سانسکریت Smriti (ذهن‌آگاهی) در اصل به معنای «به‌یادآوردن» است.

یعنی بازگشت مکرر به حضور،

نه خاموش کردن زورکی ذهن.

۳. کاوش باورها (Belief Archaeology)

عمیق‌ترین لایه‌ی ماتریکس ذهنی، باورهای بنیادینی هستند

که آن‌ها را با واقعیت یکی می‌پنداری.

این باورها مثل نرم‌افزاری نامرئی در پس‌زمینه‌ی آگاهی عمل می‌کنند

و تصمیم‌هایت را بدون اینکه بدانی کنترل می‌کنند.

برای تمرین، موقعیتی را که احساسات شدیدی در تو ایجاد می‌کند برگزین

و بپرس: «برای اینکه از این موضوع ناراحت شوم،

باید چه باوری درباره‌ی خود یا واقعیت داشته باشم؟»

این سؤال را بارها تکرار کن و هر بار عمیق‌تر برو.

سرانجام به باورهایی می‌رسی که چنان بنیادی‌اند

که بدیهی به نظر می‌رسند — آن‌جاست که به ریشه‌ی ماتریکس خود رسیده‌ای.

در یکی از کارگاه‌هایم، شرکت‌کننده‌ای دریافت

که در عمق نارضایتی شغلی‌اش،

باوری پنهان وجود دارد: «موفقیت یعنی رنج کشیدن.»

وقتی این باور به سطح آگاهی آمد،

قدرت خود را برای کنترل زندگی‌اش از دست داد.

۴. پرسش کوانتومی (Quantum Questioning)

سؤالاتی که معمولاً از خود می‌پرسی،

مرزهای واقعیت ذهنی‌ات را می‌سازند.

اغلب انسان‌ها می‌پرسند:

«چرا همیشه برای من این‌طور می‌شود؟» یا «اشکال من چیست؟»

این پرسش‌ها ماتریکس را تقویت می‌کنند،

چون دیدگاه‌های محدودکننده را تکرار می‌کنند.

در عوض، سؤالاتی بپرس که ماتریکس نتواند در چارچوب خود پاسخ دهد:

«اگر با افکارم یکی نباشم، چه تجربه‌ای خواهم داشت؟»

یا «وقتی نیاز به دانستن را رها کنم، چه چیزی ممکن می‌شود؟»

چنین سؤالاتی در ذهن شکاف ایجاد می‌کنند

و آگاهی را به قلمروی فراتر دعوت می‌کنند.

فیزیک‌دان دیوید بوهم می‌گوید:

افکار، مرزهایی می‌سازند که مطلق به نظر می‌رسند

تا زمانی که در بنیان‌شان زیر سؤال بروند.

با پرسش از ورای درک فعلی،

پاسخ‌هایی از ورای محدودیت‌های فعلی دریافت می‌کنی —

و این همان جایی است که جهش آگاهی رخ می‌دهد.

۵. فرار از هویت (Identity Transcendence)

نهایی‌ترین زندان ماتریکس ذهنی،

باوری است که درباره‌ی «خودت» داری — هویت ذهنی‌ات.

این هویت کشف نشده، بلکه ساخته شده است؛

از خاطرات، بازخورد اجتماعی و تفسیر تجربیات.

برای تمرین، بنشین و در سکوت بپرس:

«من کیستم ورای افکار، احساسات، نقش‌ها، موفقیت‌ها و شکست‌هایم؟»

پاسخ ذهنی نده —

فقط در آگاهیِ خام و بی‌تعریف باقی بمان،

جایی که همه‌ی تعاریف موقتاً تعلیق می‌شوند.

معلم روحانی «اکهارت توله» لحظه‌ی بیداری‌اش را چنین توصیف می‌کند:

در اوج ناامیدی اندیشید: «من دیگر نمی‌توانم با خودم زندگی کنم.»

سپس دریافت: اگر «من» هستم و «خودم» هم هستم،

کدام یک واقعاً منم؟

همین پرسش ساده پیوندش با افکار را برید

و آغازی شد برای بیداری عمیق او از ماتریکس ذهن.

این پنج تکنیک مستقیماً بر ساختار آگاهی عمل می‌کنند،

نه فقط محتوای افکار.

آن‌ها طرز کار تفکر را دگرگون می‌سازند —

تفاوت میان جابجا کردن وسایل در سلول زندان

و فرار از خود زندان.

به یاد بیاور آماری که در آغاز گفتم:

۹۶ درصد افکار امروز همان افکار دیروزند.

علوم اعصاب نشان می‌دهد ذهن ناخودآگاه

در هر ثانیه حدود ۱۱ میلیون واحد اطلاعات را پردازش می‌کند،

در حالی که ذهن آگاه تنها حدود ۵۰ واحد را درک می‌کند!

یعنی تو در هر لحظه، ۹۹.۹۹۹۶ درصد واقعیت را فیلتر می‌کنی.

وقتی این تکنیک‌ها را تمرین می‌کنی،

شروع به دسترسی به بخشی از آن اطلاعات فیلترشده می‌کنی،

و واقعیت را با وضوح و عمقی تازه تجربه خواهی کرد —

مثل دیدن رنگ‌ها پس از عمری سیاه‌وسفید دیدن.

ماتریکس ذهنی شرور نیست —

برای بقا تکامل یافته است،

تا ذهن بتواند پیچیدگی زندگی را ساده کند.

اما مانند هر ابزار دیگر،

باید آگاهانه از آن استفاده کرد،

نه اینکه ناخودآگاه بر تو حکومت کند.

در مسیر رهایی، احتمال دارد

مقاومت، سردرگمی، شک یا حتی ترس تجربه کنی.

این طبیعی است.

ماتریکس در برابر تغییر مقاومت می‌کند،

چون وظیفه‌ی اصلی‌اش حفظ خودش است.

پس اگر چنین احساسی داری،

بدان که در مسیر درست هستی.

سفر فراتر از ماتریکس ذهن

به معنای نابود کردن ذهن نیست،

بلکه عبور از محدودیت‌های آن است —

از اسارت درون فکر

به استفاده آگاهانه از فکر.

در این حالت، ذهن خادمت می‌شود، نه اربابت.

خلاصه اینکه:

ماتریکس ذهنی ساختار نامرئی افکاری است

که واقعیتت را شکل می‌دهد.

پنج راه رهایی از آن عبارت‌اند از:

۱. شکستن الگو

۲. لنگر آگاهی

۳. کاوش باورها

۴. پرسش کوانتومی

۵. فرار از هویت

هر کدام جنبه‌ای از ساختار ماتریکس را هدف قرار می‌دهند.

به خاطر داشته باش که آزادی تدریجی است.

با خودت صبور باش.

هر لحظه‌ی آگاهی، روزنه‌ای وسیع‌تر

برای بروز آگاهی اصیل تو می‌گشاید.

ماتریکس طی دهه‌ها ساخته شده —

به خودت زمان بده تا از آن فراتر روی.

اگر این سخن با تو هم‌صدا شد،

فقط یکی از این تکنیک‌ها را همین هفته تمرین کن

و ببین درک و ادراکت چگونه تغییر می‌کند.

و اگر می‌خواهی عمیق‌تر شوی،

در ویدیوهای بعدی همراه ما باش.

سپاس از اینکه دیدی و گوش کردی.

ذهنماتریکستغییر عادتدوران کودکی
۱
۰
بهزاد حاجیوند
بهزاد حاجیوند
آنچه که هستم بیشتر از آنچه که می‌گویم گویا تر است
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید