ویرگول
ورودثبت نام
Bloomon_design
Bloomon_design✨ Bloomon Design هدیه ماندگار با معنا | الهام‌گرفته از اسطوره‌های ایرانی 🕯 bloomon.ir | instagram.com/bloomon_design
Bloomon_design
Bloomon_design
خواندن ۴ دقیقه·۱ ماه پیش

ضحاک؛ وقتی طمع در یک انسان تبدیل به افسانه می‌شود.

در شاهنامه گفته شده از شانه‌های ضحاک دو مار رویید؛

مارهایی که فقط با مغز جوان‌ها آرام می‌گرفتند. اگر این تصویر را فقط افسانه می‌خوانی، یک چیز را جا می‌اندازی. ضحاک در فرهنگ ما فقط یک هیولا نیست؛ او یک الگوی روان‌شناختی است: شکلی از قدرت و طمع که برای زنده ماندن باید نسل بعد را بسوزاند. و ترسناک‌تر از همه این است که هر انسان، هر محیط و هر رابطه می‌تواند به این شکل آلوده شود. به همین دلیل ما هنوز از ضحاک می‌ترسیم  چون او فقط در گذشته زندگی نکرده. او در ذهن جمعی ما زنده است.

۱. ضحاک از کجا آمد؟

قبل از آن‌که ضحاک در شاهنامه تبدیل به یک «پادشاهِ بسیار واقعی» بشود، او چیز دیگری بود. در روایت‌های خیلی قدیمی‌تر ایران، نام او «اژی‌دهاک» است. «اژی» یعنی اژدها / مار. این موجود در آن نسخهٔ کهن یک آدم نبود؛ یک موجود تاریک بود با چند سر، چند دهان، گرسنه‌ی خون، همدستِ نیروهای تباهی.

برای انسانِ باستان، این موجود فقط برای ترس نبود. این هیولا نماینده‌ی «آشوب» بود. هر چیزی که نظم زندگی را به‌هم می‌زد، باران را می‌برید، محصول را می‌سوزاند، گله را می‌کُشت، بچه‌ها را می‌ترسانْد — همه‌ی آن آشوب در یک چهره جمع می‌شد و اسم می‌گرفت. انسان قبل از زبان علم و جامعه‌شناسی، هیولا می‌ساخت تا بتواند بگوید: «این درد از کجاست.»

پس ضحاک در اصل یعنی: «چیزی آمده که تعادل دنیا را شکسته.»

نه فقط یک آدم بد. یک بی‌تعادلی بزرگ.

۲. چرا بعداً ضحاک انسان شد؟

قرن‌ها گذشت. مردم دیگر فقط با طوفان و قحطی نمی‌جنگیدند؛ با همدیگر هم درگیر بودند. یعنی دردِ انسان، از «نیروهای طبیعت» جابه‌جا شد به «رفتار آدم‌ها با هم».

اینجاست که نبوغ فردوسی شروع می‌شود.

فردوسی کاری می‌کند که می‌شود بزرگ‌ترین ری‌برندینگ اسطوره در فرهنگ ما:

او هیولای کیهانی را می‌آورد روی تخت انسانی.

یعنی چه؟ یعنی او می‌گوید این آشوب فقط یک مار سه‌سر در تاریکی نیست. این آشوب می‌تواند لباس قدرت انسانی بپوشد. می‌تواند لبخند بزند. می‌تواند دستور بدهد.

این حرکت دو پیام دارد:

۱. شر همیشه یک موجود تخیلی ماورایی نیست. گاهی شبیه یک انسان کاملاً عادی وارد زندگی ما می‌شود.

۲. هیولا فقط در افسانه‌های دور اتفاق نمی‌افتد. می‌تواند همین‌جا باشد، در رابطه‌ها، در محیط‌هایی که ما در آن نفس می‌کشیم.

اینجا ضحاک می‌شود یک فرمانروا. یعنی برای ایرانی آن زمان، ضحاک دیگر فقط موجودِ «بیرون از زندگی» نبود. تبدیل شد به توضیح اینکه «چرا این دوره‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، این‌قدر تاریک است.»

این خیلی مهم است. اسطوره این‌جا تبدیل می‌شود به ابزاری برای تحلیل زندگیِ واقعی.

۳. چرا می‌گویند او «از جایی دیگر» آمد؟

در شاهنامه، ضحاک ریشه‌اش «از آن طرف» معرفی می‌شود؛ از جایی که «ما» نیستیم. این را می‌شود خیلی بدفهمید و برد سمت نفرت قومی، و ما این مسیر را عمداً نمی‌رویم.

این تکه را بهتر است این‌طور بخوانیم، نه جغرافیایی، بلکه روانی و اجتماعی:

«این آدم از دلِ ما نیست. درد ما، درد او نیست. آیندهٔ ما برای او سرمایه نبود؛ خوراک بود.»

یعنی «غریبه بودنِ ضحاک» فقط این نیست که او از مرز دیگری آمده. یعنی او از جنس ما نبود. حس هم‌دلی با ما نداشت. ما برایش یک منبع مصرف بودیم.

این حس، مخصوص یک ملت خاص هم نیست. هر جا یک نفر یا یک محیط تو را فقط به چشم سوخت‌گیری ببیند و نه به چشم انسان، همان حس «این از ما نیست» فعال می‌شود.

۴. مارهای روی شانه یعنی چه در زبان امروز؟

در داستان، شیطان شانه‌های ضحاک را می‌بوسد و از همان‌جا دو مار بیرون می‌آید. از آن لحظه به بعد، ضحاک دیگر یک انسان معمولی نیست. بدنش به چیزی آلوده شده که گرسنگی‌اش انسانی نیست.

این دو مار فقط با «مغز جوان‌ها» آرام می‌گیرند. هر روز باید دو جوان کشته شوند. هر روز.

این فقط برای ترس‌درآوردن نیست. این دارد یک حقیقت تلخ را فشرده می‌گوید:

• مار = حرص سیری‌ناپذیر.

• جای مار (روی شانه) = حرص، بخشی از وجود او شده؛ قابل جداکردن نیست.

• «مغز جوان» = آینده، خلاقیت، زمان و امید نسل بعد.

ترجمه‌اش برای ما الان ساده و دردناک است:

بعضی محیط‌ها فقط وقتی ادامه پیدا می‌کنند که تو را خسته و بی‌رمق نگه دارند. یعنی بقای آن فضا وابسته است به سوختن تو.

فردوسی این را هزار سال پیش با زبان مار گفت. ما امروز با زبان فرسودگی شغلی، خستگی عاطفی، و از دست رفتن امید می‌فهمیمش — ولی درد همان است.

این، دلیل ترس ما از ضحاک است. ضحاک فقط «یک آدم بد» نیست. ضحاک یعنی هر جایی که بقا، وابسته به سوختنِ دیگری است.

  • «منابع»

۱. Mary Boyce، «Aži Dahāka / Aždahāk»، Encyclopaedia Iranica.

۲. فردوسی، شاهنامه (روایت ضحّاک ماردوش / ضحاک).

۳. Mahmoud Omidsalar، «Kāva»، Encyclopaedia Iranica.

۴. پژوهش‌های هویت و شاهنامه در خوانش‌های معاصر (از جمله بحث «شاهنامه و هویت ایرانی» در مطالعات فرهنگی معاصر درباره اسطوره و حافظه جمعی).

این یادداشت بخشی از پروژهٔ فرهنگی Bloomon Design است؛ تلاشی برای زنده نگه داشتن روایت‌های ایرانی، نه فقط به‌عنوان تاریخ، که به‌عنوان آینه‌ای برای امروز ما.

ضحاکشاهنامهاسطوره شناسیروانشناسی
۲۶
۴
Bloomon_design
Bloomon_design
✨ Bloomon Design هدیه ماندگار با معنا | الهام‌گرفته از اسطوره‌های ایرانی 🕯 bloomon.ir | instagram.com/bloomon_design
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید