
جایگاه زن و مادر در اسطورهشناسی ایران و جهان
مقدمه
ما گذشته را از یک درِ ورودی نمیشناسیم. تاریخ، ترکیبی از چند نوع «شاهد» است؛ و تاریخپژوهیِ جدی یعنی کنار هم گذاشتن این شواهدِ ناهمجنس و سنجیدنِ اعتبارشان با روشهای تحقیق و نقد منبع.
گاهی گذشته خودش را روی ماده جا میگذارد: نقشبرجستهها، معماری، ابزار، سفال، سکه و لایههای باستانی.
گاهی گذشته در متن قفل میشود: کتیبهها، اسناد، نامهها، روایتهای ثبتشده و تاریخنگاریها.
و گاهی هم از مسیر حافظه و روایت به ما میرسد: سنت شفاهی، حماسه، اسطوره و آیینها.
اسطوره را نباید مثل گزارش دقیقِ یک واقعه خواند؛ اما نمیتوان هم آن را خیالِ محض دانست. اسطوره بیشتر شبیه «سندِ ذهن جمعی» است: آینهای که ارزشها، ترسها، آرزوها و تصویر یک جامعه از «زندگی» را نشان میدهد. درست همینجا، وقتی به نقش زن در اساطیر ایران و جهان نگاه میکنیم، یک الگوی تکرارشونده دیده میشود: فرهنگهای زیادی مفهومِ زندگی و تداوم را با چهرههای زنانه روایت کردهاند—و در نهایت، این روایتها اغلب به یک مرکز ثقل ختم میشوند: مادر، بهعنوان کهنالگوی ادامه دادنِ زندگی.
بخش ۱: از کجا جایگاه زن را در گذشته میفهمیم؟
برای بررسی جایگاه زن در گذشته، راه درست این است که بهجای تکیه بر یک روایت واحد، از چند خانواده منبع استفاده شود و آنها با «نقد منبع» (اعتبارسنجی، زمینهخوانی، مقایسه) کنار هم قرار گیرند.
۱) اثرهای مادی و تصویری: سنگ و خاک بهعنوان داده
باستانشناسی و تاریخ هنر از «فرهنگ مادی» (اشیاء، معماری، لایهها) و «بازنماییهای تصویری» (نقشبرجسته، مُهر، پیکره، سکه، نقاشی دیواری) برای شناخت جوامع گذشته استفاده میکنند. ماده بهتنهایی حرف نمیزند؛ اما با تحلیل زمینه، کارکرد و نمادها میتوان از آن دادهی قابلاتکا استخراج کرد.
در مطالعه نقش زن در آثار مادی معمولاً این موارد بررسی میشود:
جایگاه در تصویر (مرکز/حاشیه، همتراز/فروتر/فراتر)
نسبت با قدرت و آیین (دربار، معبد، آیینها، یا صحنههای روزمره)
نشانههای نمادین (آب، گیاه، ابزار آیینی، پوشش، حالت بدن)
کارکرد اثر (آیینی، یادمانی، اقتصادی)
۲) منابع مکتوب: کتیبه، متن دینی، تاریخنگاری
منابع نوشتاری (کتیبهها، اسناد، متون دینی/آیینی، تاریخنگاریها) مزیت مهمی دارند: گاهی نقشها را صریحتر نامگذاری میکنند. اما هر متن از زاویه دید نویسنده و برای یک هدف مشخص تولید شده است؛ بنابراین بدون نقد منبع میتواند گمراهکننده باشد.
۳) روایتها و حافظهی جمعی: اسطوره، حماسه، سنت شفاهی
روایتها معمولاً گزارش دقیق رویداد نیستند، اما برای فهم «ذهنیت و ارزشها» منبع درجهیکاند—به شرطی که روایت را سند رخداد نکنیم. در سنت روایی ایران، زن میتواند کنشگر و اثرگذار باشد؛ یعنی «حضور زن» همیشه به حاشیه محدود نمیشود.
جمعبندی بخش ۱:
برای فهم جایگاه زن در گذشته، باید «سنگ + متن + روایت» را کنار هم گذاشت. هیچکدام بهتنهایی کل تصویر نیستند؛ اما کنار هم، تصویری دقیقتر و منصفانهتر میسازند.
بخش ۲: زن و مادر در جهان — چهار الگوی نزدیکتر به ایران
برای متن وبلاگی، بهتر است بهجای فهرست کردن دهها تمدن، چهار الگوی تکرارشونده را ببینیم؛ الگوهایی که هم در جهان دیده میشوند و هم برای ذهن ایرانی آشنا هستند.
الگو ۱) بانوی آبها: زندگی به زبان آب
در بسیاری از فرهنگها، آب فقط یک عنصر طبیعی نیست؛ نشانهی پاکی، زایش و دوام است. این الگو در ایران هم بسیار قابل فهم است: وقتی آب مقدس میشود، در واقع «زندگی» مقدس میشود. بانوی آبها، تصویرِ زندگیِ جاری است؛ چیزی که باید ادامه داشته باشد.
الگو ۲) بانوی چرخهها: فصلها، نان، بازگشت زندگی
در جهان کشاورزی، زن/مادر با چرخهی طبیعت گره میخورد: رفتن و برگشتن، کمشدن و دوباره روییدن. پیامش ساده است: زندگی خط مستقیم نیست؛ چرخه است. و همین چرخه، امید میسازد. در اسطورههای مدیترانهای، روایت مادر–دختر (مثل دمتر و پرسفون) دقیقاً روی همین منطق بنا شده است: غیبت، اندوه، بازگشت، و بازگشتِ باروری.
الگو ۳) زنِ قدرت: زندگی فقط نوازش نیست
زنانهبودن در اسطورهها همیشه فقط «مادرِ مهربان» نیست. گاهی زن/الهه همزمان حاملِ عشق و جنگ، جذب و ضربه، زندگی و تهدید است. این تصویر دوگانه، زبانِ واقعبینِ جهان باستان است: زندگی همیشه کنار خطر حرکت میکند؛ پس نماد زندگی هم گاهی «قدرتِ سخت» دارد.
الگو ۴) مادرِ زمین: زمینِ بارور، زمینِ سختگیر
گاهی مادر به زبان خاک حرف میزند: زمین هم میپروراند و هم حد میگذارد؛ هم خانه است و هم مرز. این دوچهرگی تناقض نیست؛ حقیقتِ طبیعت است. طبیعت میدهد، اما قانون هم دارد. در نتیجه «مادرِ زمین» همزمان میتواند آرامکننده و سختگیر باشد.
جمعبندی بخش ۲:
زن/مادر در بسیاری از سنتها یکی از این چهار نقش را میگیرد: آبِ زندگی، چرخهی طبیعت، قدرتِ دوگانه، یا خودِ زمین. اسمها فرق میکند، اما پیام یکی است: فرهنگها با زبان نمادین میگویند «زندگی باید ادامه پیدا کند»، حتی وقتی دنیا سخت و ناامن است.
بخش ۳: مادر بهعنوان کهنالگو — روانشناسیِ یک نقش، نه فقط یک فرد
اگر «مادر» اینقدر در اسطورهها تکرار میشود، منظور همیشه یک شخص واقعی نیست. روانشناسی میگوید بعضی تصویرها آنقدر بنیادیناند که در ذهن جمعی تبدیل به «کهنالگو» میشوند؛ یعنی الگوهای آمادهای که انسان با آنها جهان را معنی میکند.
کهنالگو یعنی چه؟
به زبان ساده، کهنالگو یک تصویر یا الگوی تکرارشونده است که در فرهنگهای مختلف دوباره ظاهر میشود، چون به یک تجربهی انسانیِ مشترک وصل است. «مادر» یکی از مرکزیترینِ آنهاست؛ چون نخستین تجربههای ما از امنیت، تغذیه، آرامش، مرز و حتی ترس، معمولاً در نسبت با «مراقب اصلی» شکل میگیرد.
پل علمی و امروزی: دلبستگی و «پناه امن»
در نظریه دلبستگی، کودک فقط غذا نمیخواهد؛ «تنظیم هیجان» و «پناه امن» میخواهد. مراقبِ اصلی با ثبات رفتاری، پاسخگویی و حضور، به کودک یاد میدهد:
دنیا امن است یا ناامن؟ آدمها قابل اعتمادند یا نه؟ وقتی میترسم، کسی هست یا نه؟
از همینجا است که «مادر» در سطح روانی تبدیل میشود به اسمِ یک کارکرد: ساختنِ امنیت برای رشد.
دو چهرهی مادر: پرورشگر و خفهکننده (واقعیتِ بدون قضاوت)
ذهن انسان خیلی زود میفهمد مراقبت میتواند هم سازنده باشد هم آسیبزا. برای همین تصویر مادر در نمادها هم دو چهره دارد:
مادرِ پرورشگر: امنیت میدهد، رشد میدهد، مرز سالم میگذارد، استقلال را ممکن میکند.
مادرِ خفهکننده/بیثبات: یا با کنترل افراطی اجازه جدا شدن نمیدهد، یا با بیثباتی و ترس، روان را ناامن میکند.
این دوگانه «حمله به مادر» نیست؛ توصیفِ واقعیت است. حتی یک نگاه واقعگرایانهی مهم در رواندرمانی میگوید مادر لازم نیست کامل باشد؛ «به اندازهی کافی خوب» بودن، برای رشد سالم کافی است.
مادر فقط زن نیست؛ نقشِ مراقبت است
در روانشناسی، وقتی گفته میشود «مادر»، خیلی وقتها منظور مراقب اصلی است: هر کسی که پناه و ثبات میسازد. اما چرا در فرهنگها مادر پررنگتر شده است؟ چون در بیشتر جوامع سنتی، مراقبتِ اولیه غالباً بر دوش مادر بوده و ذهن جمعی هم همان نقش را نمادین کرده است.
پایانبندی: پیام این مقاله چیست؟
اسطورهها به ما نمیگویند دقیقاً چه اتفاقی افتاد؛ میگویند انسانها چه چیزی را حیاتی میدانستند. و یکی از حیاتیترینها در همهجا همین است: کسی باید زندگی را نگه دارد.
نامش هرچه باشد—مادر، آب، زمین، پناه—بدون آن آینده ساخته نمیشود.
شاید دقیقترین پیام امروزِ اسطوره همین باشد: اگر میخواهیم فردا دوام بیاورد، باید «مراقبت» را جدی بگیریم؛ نه در شعار، در رفتار.
منابع و مطالعه بیشتر
ایران و سنت ایرانی (مرجع تخصصی):
Encyclopaedia Iranica – مدخل ANĀHĪD (آناهید/آناهیتا).
Encyclopaedia Iranica – ANĀHĪD iv. Anāhitā in the Arts (مسئله شناسایی در هنر).
Encyclopaedia Iranica – ARMAITI (سپندارمذ/آرمَیتی).
Encyclopaedia Iranica – GORDĀFARID (گردآفرید).
معرفی خودِ پروژه ایرانیکا بهعنوان دانشنامه پژوهشی.
اسطوره و سنتهای همسایه/جهانی (مرجع عمومی معتبر):
Encyclopaedia Britannica – Ishtar (الهه جنگ و عشق جنسی).
Encyclopaedia Britannica – Great Mother of the Gods / Cybele (Magna Mater).
Encyclopaedia Britannica – Hymn to Demeter (خلاصه روایت و پیوند با دمتر/پرسفون).
Harvard CHS – متن Homeric Hymn to Demeter (متن/ترجمه).
روانشناسی (کهنالگو و دلبستگی):
Encyclopaedia Britannica – Archetype (تعریف).
APA Dictionary of Psychology – Archetype (تعریف).
Bowlby, Attachment and Loss, Vol. 1: Attachment (متن در دسترس).
Ainsworth et al., Patterns of Attachment (Strange Situation / secure base).
Cassidy (2013), مقاله مروری درباره «secure base» در PMC.
Ratnapalan (2009), درباره «good enough mother» در PMC.