داشتم ی ویدئو قدیمی میدیدم از ی بچه ک خیلی خفن فوتبال بازی میکرده و حالا ک بزرگ شده ی فوتبالیست خیلی خفن تره. اینجوری ی آدم ی مسیر رو جلو میره؟! از بچگی تو یه چیزی خیلی خوبه و توی همون ی آدم معروف میشه؟!
به خودم ک نگاه میکنم خیلی غمگین میشم. هیچ دستاوردی نیست. توی کودکی انگار توی هیچ چیزی خوب نبودم. یا حداقل اگه بودم یادم نیست. انگار دستام خیلی خالیه. هیچکس بهم از دور با هیجان نگاه نمیکنه. خوشحال نمیشه و برامذوق نمیکنه.
با اینکه من خودم خیلی برای زندگیم ذوق میکنم بعضی وقتا. من برای بهتر شدن تلاش کردم. نه برای تغییر. برای بهتر شدن. من از بودن با خودم لذت میبرم. از تنهایی هام لذت میبرم واقعا. ۲۴ ساعت آنلاین نیستم یا توی مخاطبینم نمیگردم ک وای با کی حرف بزنم. برای تنهایی هام ی عالمه برنامه دارم. از کلکسیون هایی ک درست میکنم لذت میبرم.
ولی انگار هیچکس نظاره گر زندگیم نیست. میدونید چی میگم؟!
هیچکس نیست ک بهش کلکسیون ماگ هامو نشون بدم. اینکه دارم یواش یواش باکس های بازی میخرم و از اینکه توی کتابخونه ام میبینمشون لذت میبرم. هیچکس نیست ک مثلا بهش دفتر های فانتزی ای ک خریدم رو نشون بدم. یا اینکه بهش بگم چقدر روز مفیدی داشتم. برای مامانم دلم نمیاد تعریف کنم. فقط وقتایی ک چیزای خوشحال کننده دارم برای تعریف کردن، پیشش میشینم.
خلاصه ک اره. شبتون بخیر.