ویرگول
ورودثبت نام
ساد
ساد
خواندن ۲ دقیقه·۱ ماه پیش

دریای بی بدلیل

دریا می‌بارد. او عاشقانه بر بستر ساحلش می‌بارد. او سالهاست که از ساحلش دور افتاده است. آنقدر دور که چشمانش تار می‌بیند.

آن قدیم الایام ها که دریا ماهِ ساحلش بود، هیچ احدی نمی‌توانست زندگی را نفس بکشد. چون زندگی تنها از آنِ دریا و ساحل بود. عاشق و معشوقی که شمیمِ عشقشان در آسمان ها پر و بال گرفته بود و کمتر کسی بود که داستانِ این دو را نشنیده باشد. اما همانطور که زمان اوج می گرفت و سالیانِ متمادی طی میشد آنها از هم دور و دورتر می‌شدند. و دریا شد آسمان و ساحل شد زمین.

از زمانی که بین دریا و ساحل جدایی افتاد و دریا آسمان
شد و ابر هایش را یافت؛ هر سال برای معشوقه اش زمین، می‌بارد. هر بار به عشقِ زمین می‌بارد و واژگانِ عشق را در قطرات باران قرار می‌دهد تا باران پیامش را به زمین برساند. هر بار از فراقِ زمین می‌بارد و گاه گاه پریشانی اش به موجی از عصبانیت بدل می‌شود و دامانِ زمین را می‌گیرد.

از زمین خشمگین نیست؛ بلکه از زمان عصیان است. اما گاه آنقدر جوششِ خشمش بالا می‌گیرد که طوفانش دامانِ زمین را هم می‌گیرد و وقتی به خود می‌آید می‌بیند نه تنها نتوانسته زمان را سرکوب کند، بلکه به اشتباه مرتکب آزارِ زمین و زمینیان شده است و آنگاه است که حال و هوایش خاکستری و بغض آلود می‌شود. بغضی از جنسِ درد؛ بعضی از جنسِ رنج؛ بغضی از جنسِ هجر...

آسمان سالیان مدیدی است که به امیدِ پیغامی از معشوق، صبح را شب و شب را صبح می کند. اما بی خبر است که زمین هر بار شمیمِ خاکِ خسته اش را بالا می فرستد اما آنقدری ‌‌‌‌توان در جانش نبود که به بالا رسد. از این رو زمین، قاصدک های قاصدی را پرورش داد تا پیغامش را بالا ببرند. اما آنها نیز آنقدری توان نداشتند تا نقش قاصدِ خوش خبر را ایفا کنند.

سال ها گذشت و علم پیشرفت کرد و هواپیما ها و موشک های فضایی اختراع شدند. زمین کوشید با آنها پیغامش را بفرستد اما آنها آنقدر دارای خشونت بودند که الطافِ عشقِ زمین در آنها نمی‌گنجید.

و زمین برای آنکه از دلتنگی اش بکاهد، دریا و ساحلی در دلِ خود بیافرید تا به یادِ دریایش بیفتد. هر بار که موج دریا به ساحل می‌رسید عشقش را یاد می‌کرد و از درون آه بر می‌آورد.

آه هایی خسته و از عمقِ جان...

و حال، سال هاست که دریا (ساحلِ سابق) و آسمان (زمینِ امروزی)، از هجر میگِریند...

احساس میکنم عکس بی ربطیه. اما جهت اینکه پستم بی عکس نباشه گذاشتمش
احساس میکنم عکس بی ربطیه. اما جهت اینکه پستم بی عکس نباشه گذاشتمش


پ.ن: شاید به همین خاطر بوده که آسمان به ماه گفت که عاشق نشو :)! (اشاره به پستِ سکوتِ ابدیِ عشق. در موردِ اینکه ماه عاشقِ برکه شده بود )

زمیندریاعشقساحلآسمان
کس نخواهد فهمید بدان عمرِ درازش که این تن چه کشی...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید