
نویسنده: دکتر فردین احمدی مدیر مسئول انتشارات بین المللی حوزه مشق
گاهی همهچیز تاریک میشود…
نه به خاطر نبودِ نور، به خاطر خستگیِ چشمهایی که دیگر توان دیدن ندارند.
میدانی؟ بعضی شبها فقط سیاه نیستند، سنگیناند.
آنقدر سنگین که روی دلت مینشینند، روی نفست، روی امیدت.
همان شبهایی که انگار حتی ستارهها هم خوابشان برده و هیچکس صدایت را نمیشنود.
در همین شبهاست که آدم زیر لب میگوید:
«ای که مرا خواندهای، راه نشانم بده…»
چون خسته شده از حدس زدن مسیر،
از تظاهر به قوی بودن،
از لبخندهایی که فقط نقابند، نه احساس.
زندگی، گاهی آنقدر تاریک میشود که حتی نمیدانی از کجا آمدهای، به کجا میروی،
و چرا هنوز ایستادهای…
اما در دل همین تاریکی، نوری هست — نوری که نه از خورشید میآید، نه از ماه،
از دل خودت میآید… از جایی درونت که هنوز تسلیم نشده.
همهی ما، یک شبِ ظلمانی داریم.
یک شبِ بلندِ بیپایان که در آن گم میشویم.
شبی که نه چراغی هست، نه امیدی، نه دستی برای گرفتن.
اما همان شب است که روح ما شکل میگیرد.
همان شب است که یاد میگیری سکوت یعنی قدرت،
اشک یعنی تطهیر، و تنهایی یعنی تولد دوباره.
گاهی باید در تاریکی گم شوی تا معنای نور را بفهمی.
باید سقوط کنی تا پرواز را یاد بگیری.
باید خاموش شوی تا دوباره روشن شوی، نه از بیرون، از درون.
وقتی همه خوابند، خدا بیدار است.
وقتی همه رفتهاند، او هنوز کنار توست.
وقتی صدایی نیست، او گوش میدهد.
و وقتی هیچ چراغی نیست، او ماه را نشانت میدهد.
شاید این شب طولانی است،
اما هیچ شبی تا ابد دوام ندارد.
حتی سیاهترین آسمان هم، صبح را در دلش پنهان دارد.
و هر چقدر که شب تاریکتر باشد،
طلوع نزدیکتر است…
اگر این روزها دلت خسته است،
اگر از راه جا ماندهای،
اگر میان آدمها احساس غربت میکنی،
بدان که تو تنها نیستی.
تمام دلهای بزرگ، از یک شب تاریک عبور کردهاند.
هیچکس نورانی نمیشود، مگر اینکه در تاریکی راه رفته باشد.
آسمان پرستاره، یادآوریِ مهربانِ خداست.
میگوید ببین، هنوز نوری هست.
هر ستارهای، نشانهی روحی است که تسلیم نشده.
شاید کوچک بهنظر برسد،
اما در دل تاریکی، همان کوچکترین نور، مسیر را نجات میدهد.
خدایا، اگر قرار است گم شوم،
بگذار در مسیر خودت گم شوم.
اگر قرار است بسوزم،
بگذار در نور تو بسوزم، نه در آتش شک و تردید.
اگر قرار است بیقرار باشم،
بگذار دلم برای تو بلرزد، نه برای ترس از آینده.
ما انسانها یاد گرفتهایم به همهچیز تکیه کنیم جز تو…
به آدمها، به پول، به موقعیت، به ظواهر.
اما تو همیشه همان صدای آرامی هستی که از عمق دل میگوید:
«برگرد، هنوز دیر نشده…»
و چه زیباست وقتی در دل شب، یک نفر هنوز میگوید:
«ای که مرا خواندهای، راه نشانم بده…»
این جمله یعنی هنوز امید زنده است،
یعنی هنوز نوری هست که ارزش ادامه دادن دارد.
گاهی کافیست فقط سرت را بالا بگیری.
آسمان را نگاه کنی.
میفهمی چقدر کوچک بودی وقتی غصهی دنیای بزرگ را میخوردی.
میفهمی بعضی رنجها فقط آمدهاند تا چشمت را باز کنند، نه اشکت را درآورند.
دنیا سخت است، اما زیباست.
زیرا هنوز شب دارد، هنوز ستاره دارد،
و هنوز خدایی هست که وقتی مسیر را نمیدانی، دستت را میگیرد.
🌙
پس اگر در تاریکیای، نترس…
فقط از خدا بخواه نشانت دهد.
چون راه همیشه بوده، فقط گاهی نورش خاموش میشود تا ایمان تو روشن شود.
و اگر این شب هم گذشت،
یادت باشد —
تو دیگر همان آدم قبلی نیستی.
قویتری، عمیقتری، و پرنورتر.
چون از دل تاریکی گذشتهای و هنوز زندهای.
در کامنت بنویس:
«خدایا، در شبهای ظلمانیام، ماه نشانهام بده…»
بگذار این جمله، نور هزاران دل خسته شود
#آسمان #خدا #شب #زندگی #امید #ایمان #دلنوشته #آرامش #ستاره #عرفان #دعای_شب #تاریکی #راه #ای_که_مرا_خواندهای #حوزه_مشق