ویرگول
ورودثبت نام
سعید بیگی
سعید بیگی
خواندن ۳ دقیقه·۱۱ روز پیش

آدم‌های منطقی و احساسی



از آخرین روزی که مطلبی در ویرگول نوشتم و رفتم، حدود 3 سال می‌گذرد و امروز برای آشتی دوباره با ویرگول و ویرگولی‌ها برگشته‌ام.

آنچه مانع بازگشتم به ویرگول و نوشتن در این فضای جالب و دوست‌داشتنی می‌شد؛ مسائل و مشکلات و بحران‌هایی بود که شاید در زمان مناسب از ـ بعضی بخش‌های جذاب ـ آنها بگویم، اما اکنون برای رعایت حال خوانندگان عزیز، از آنها می‌گذرم.

***

هر آدمی وقتی در شرایط ناخواسته و دشوار و غیرقابل‌تحمل قرار می‌گیرد، ابتدا تلاش می‌کند که در آن شرایط زمانی و مکانی، آشنایی برای خود دست و پا کند؛ حال این آشنا می‌تواند یک فرد، یک مکان، یک خاطره، یک موجود، یک رویداد یا هر چیز دیگری باشد.

این دنبال آشنا گشتن، شاید نخستین فعالیت مغز آدمی است که در صدد ایجاد آرامش در وجود انسان است و هدفش از این کار در امان نگاه داشتن انسان از خطرات و گرفتاری‌هایی است که ممکن است، برای انسان پیش بیاید.

چون اگر انسان احساس آرامش نکند، ممکن است دست به کارهایی بزند که عجولانه‌اند و او را به دردسرهای بزرگتر و خطرناک‌تر می‌اندازند.

اما اگر تصور کند که در این شرایط چیزی آشنا وجود دارد، اعتماد به نفسش بالا می‌رود و دستخوش هیجانات و رفتارهای اشتباه و گاه مُهلِک و کُشندۀ ناشی از آن نمی‌شود.

همیشه در آرامش، بهتر می‌توان اندیشید و تمام یا بیشتر جوانب قضیه را بررسی نمود و راهکارهایی مناسب و عملی برای برون رفت از بحران و دردسر ایجاد شده ارائه نمود.

نکتۀ مهم و جالب اینجا است؛ در شرایط بحرانی بخشی از مغز ما تصمیم می‌گیرد که وظیفه‌اش، حفظ ما و زندگی‌مان از خطرات است و بدون تفکر منطقی و از روی احساس و هیجان تصمیم گرفته و کار می‌کند.

اما در شرایطی که آرامش و امنیت تقریبی برقرار باشد؛ بخش دیگر از مغز ما که منطقی می‌اندیشد و تصمیم می‌گیرد، به کار می‌افتد و تلاش می‌کند، راهکار بهتری با صبر و شکیبایی برای رهایی از آن بحران به ما پیشنهاد کند.

پس هر دو بخش مغز ما به نفع ما کار می‌کنند. بخش اول مغز، مانند سرباز دیده‌بانی است که حضور خطر یا دشمن را درک کرده و بدون فکر در صدد از بین بردن دشمن است و اقدامات او از روی صبر و آرامش و منطق نیست و گاه به جای کمک به ما، برایمان دردسرهای تازه می‌آفریند.

اما بخش دیگر مغز ما با تکیه بر انبوه تجربیات شخصی و نیز دانسته‌های ما از تجربیات دیگران و مطالعات و آموخته‌ها؛ در آرامش بیشتری کار می‌کند و ما را از بیشتر گرفتاری‌های پیش آمده به ساحل نجات رهنمون می‌شود.

***

آدم‌های اطراف ما هم، مثل همین دو بخش مغز هستند.

یک گروه احساساتی، هیجانی و غیر منطقی‌اند که البته تعدادشان هم کم نیست و گروه دیگر عقلانی، صبور و منطقی‌اند و شوربختانه؛ تعدادشان به فراوانی گروه اول نیست!

در برخورد با گروه دوم هیچ مشکلی نداریم و می توانیم روی آنها حساب کنیم و از کمک آنها بهره‌مند شویم.

اما در برخورد با گروه اول، باید احتیاط بیشتری کنیم و بکوشیم؛ ابتدا با کمی همراهی، هیجان و شور آنان را کم کنیم و آرام‌آرام به قول معروف؛ «از خر شیطان پیاده‌شان کنیم» و از کوره‌ راه احساس، به بزرگراهِ سلامتِ منطق و آرامش هدایت‌شان کنیم.

برای همۀ شما عزیزان؛ اطرافیانی آرام، صبور و منطقی آرزو می‌کنم. (درددل یک منطقی گرفتار هیجانیانِ تُند!)

آرامشمغزمنطقیاحساسیآدمها
من یک فرهنگی بازنشسته‌‌ام و dabirefarsi.com را می نویسم. همگی به دبیر فارسی دعوتید؛ بفرمایید!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید