برای این که جرم و جنایت اتفاق بیفتد، به چند عامل نیاز داریم. مهم ترین عامل فقر مالی است. فقر مالی زندگی در مناطق ناسالم را به دنبال دارد، همچنین احساس حقارت، احساس قربانی بودن و خشم و نفرت نسبت به جامعه ای که حمایت گر و مهربان نیست.
این عوامل به همراه برخی فاکتورهای زیستی در کنار هم می توانند یک انسان مجرم، بزهکار و خطرناک را بسازند.
حقارت یکی از مهم ترین فاکتورهایی است که انسان بد را می سازد. یعنی می شود گفت اگر حقارت نباشد، آدم بد نیز وجود ندارد. حقارت در ترکیب با عوامل دیگر نفرت را می سازد.
به همین دلیل در وجودشان فاقد توانمندی همدلی هستند. دیگران برای آنها مهم نیستند، چون خودشان هیچ گاه اهمیت نداشتند.
سال ها پژوهشگران زیادی روی این پرسش کار کردند. هر جامعه ای برای بهتر شدن به پاسخ صحیح این سوال نیاز دارد. همه دوست دارند آمار جرم و جنایت کاهش پیدا کند.
زندان به طور معمول اثر مثبتی روی زندانی ندارد، ولی برای حفظ امنیت، قانون ناچار است برای مدت مشخصی به فرد مجرم اجازه ی حضور در میان مردم را ندهد.
یعنی هر چه مجازات سنگین تر باشد، با مجرم ها برخورد خشمگینانه تر و غیرانسانی تری شود، احتمال وقع جرم در آینده کمتر نمی شود.
تعداد مجرم ها محدود نیست که با کتک زدن و تنبیه کردن بتوان آن ها را کنترل کرد!
در همه ی جمعیت ها درصدی از افراد مستعد تبدیل شدن به فرد ضداجتماعی هستند. افرادی که دلشان برای کسی نمی سوزد.
زمانی که این افراد دوره ی محکومیت را سپری می کنند، باید گاهی احساس ارزشمندی را تجربه کنند، یعنی به دیگر ابعاد وجودشان نیز توجه شود.
آنها باید بدانند مجرم بودن آنها یک جبر تاریخی و جغرافیایی است و هیچ کس در ذات خود مجرم و جنایت کار نیست.
تحقیر و شکنجه تنها از کسانی بر می آید که وجودشان پر از نفرت و حقارت است.
این رفتار با مجرم ها در سیستمی قابل قبول است که خودش
, نه از دیدگاه های علمی و عقلانی,
بلکه از آشفتگی های هیجانی عمیق و اختلالات روانی تاثیر پذیرفته است.