چرا قبول کردیم مردی که نتواند خانواده اش را از لحاظ اقتصادی تامین کند شرمنده ی آنها می شود؟
در هر مساله ی اجتماعی و فرهنگی در مورد انسان این سوال وجود دارد که این احساس یا رفتار چقدر طبیعی است؟
از گذشته های دور مردان به شکار می رفتند, کارهای سخت و سنگین انجام می دادند و با دست پر به غار برگشته, همسر را خوشحال می کردند.
در آن دوران شکار حیوانات تنها راه تهیه ی خوراک بود و از آنجا که مرد قدرت فیزیکی بیشتری داشت, این کار به عهده ی او گذاشته شد.
این قدرت مرد به همراه اعتماد و اتکای زن به او, برای مرد غرورآفرین و برای زن دلگرم کننده بود و هنوز هم هست. اکنون که دیگر در غار زندگی نمی کنیم, مواد غذایی را از فروشگاه ها تهیه می کنیم, بیشتر مشاغل نیازی به زور بازو ندارند و مرد و زن هر دو از عهده ی آن ها برمی آیند، به طور طبیعی معادلات قدیمی هم تغییر کرده اند.
افراد مختلف برای اینکه درآمد داشته باشند، باید در حرفه ای خاص آموزش ببینند و دیگر توانمندی های طبیعی و عمومی ارزش چندانی ندارند.
آن هم در جامعه ای مانند ایران که از نظر اقتصادی وضعیت فلاکت باری دارد,
امنیت در آن وجود ندارد
و شرایط تقریبا روزانه تغییر می کند.
ارزش پول در آن در حال سقوط است
و اشخاص هر چقدر هم که باهوش, توانمند و شایسته باشند, نمی توانند برای چند ماه بعد خود برنامه ریزی مالی داشته باشند.
باز هم به نقش قوانین می رسیم.
اختیاراتی مانند ازدواج مجدد, حق تصمیم گیری برای مسائل شخصی زن و … که در حقیقت برای هیچ یک از دو طرف سودی ندارد،
از طرفی بار سنگین مهریه را بر دوش مرد گذاشته تا او را محدود کند.
مهریه که صداقت را در رابطه ازبین می برد، باعث می شود مرد در رابطه ی بدون عشق, خودش برای جدایی اقدام نکند و زن را با روش های غیرمستقیم و اغلب خشونت بار وادار به ترک رابطه کند.
مهم ترین دلیل رواج یافتن این رفتارهای ناسالم, به ویژه خیانت, قوانین تبعیض آمیز هستند. قوانینی که امکان سواستفاده و آزار همسر را در شرایط کاملا قانونی و البته غیرعقلانی فراهم کرده اند.