آسیب روحی یا پیشرفت شخصی
خانواده یکی از اصلی ترین مواردی ست که باعث شکل گیری شخصیت انسان ها می شود.یکی از رفتار های طبیعی بین زوجین نحوه ی حل مشکلات و کنار گذاشتن تعارض هاست.

آدام گرانت تو کتاب "دوباره فکر کن" یه جایی خیلی قشنگ اشاره کرده که؛ پدر و مادرها پشت درهای بسته بحث میکنن و میترسن که نکنه اختلافات اونها باعث اضطراب بچهها بشه یا به شخصیت و منش اونها آسیبی بزنه". در حالی که مطالعات متعددی نشون دادن که تکرر بحث بین والدین و اینکه چقدر باهم بحث دارن عملا اثری روی پیشرفت درسی، اجتماعی یا حتی هیجانی بچه نداره.

اون چیزی که این وسط مهمه کمیت بحث و جدل نیست! بلکه کیفیت بحث و حفظ احترام همدیگه موقع بحثه. یعنی مهم نیست چقدر اختلاف نظر دارید!، مهم اینه که چقدر احترام همدیگه رو حفظ میکنید تو صحبتها!
با برسی ها و آزمایش های متفاوت متوجه شدن؛ اون دسته از بچههایی که شاهد تعارضهای سازنده پدر مادرهاشون بودن نه تنها آسیبی از این ماجرا ندیدن! که اتفاقا امنیت روانی بیشتری طی دوره ابتدایی داشتن و طی چند سال آینده هم نسبت به سایر همکلاسیها بیشتر اهل گفتگو، همراهی، شفقت و همدلی بودن و مشخص شده که مجادله مسالمت آمیز رو خلاقیت هم اثرات معناداری داره و تو یه مطالعه دیدن معمارهایی که تو این گروه خانوادهها بزرگ شدن خلاقیت بیشتری رو نشون میدادن تا معمارهای کاربلد.
به قول رابرت آلبرت: خلاقهای آینده از خونوادههایی میان که نه محیطی سازگار و هماهنگ و بیسر وصدا، که اتفاقا فضایی پر از تردید رو تجربه کردن.
بچههای این خانوادهها شاهد این بودن که پدر و مادر بدون هرگونه کلام یا رفتار توهین کننده یا واهمهای اختلافاتشون رو مطرح کردن و به جای این توصیه به بچهها که نباید در حضور بزرگترا حرف بزنی!، اونها رو تشویق کردن هرجا به مشکل خوردی؛ حرفی داری بزن! و از خودت دفاع کن.

<br/> خلاصه ی کلام؛بحث، گفت و شنود و اختلاف نظر در بین زوجین امری طبیعیه و تکرار اون تا زمانی که طرفین با احترام نظراتشون رو بیان میکنن و نظرات رو میشنون نه تنها اثر منفی رو بچهها نداره،که موجب رشد منطق گفت و شنود هم میشه.پس نیازی به بستن درها نیست.
کتاب دوباره فکر کن اثر دکتر آدام گرانت
مطلبی دیگر از این نویسنده
یادگیری PHP را از کجا شروع کنیم؟ پیش نیاز یادگیری PHP چیست؟
مطلبی دیگر در همین موضوع
سرکوب میل جنسی
افزایش بازدید بر اساس علاقهمندیهای شما
همزمان میتوانیم فقط ۷۰ ارتباط داشته باشیم! + تجربۀ استفاده از «عدد دانبار» برای بهبود روابط