ابراهیم بشیرپور
ابراهیم بشیرپور
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

انگار یک چیزی این وسط کم است

اصلا می دانید چیست. بگذارید از اینجا شروع کنم. شما بدون غذا می توانید زنده بمانید؟اصلا شما نه، هر کسی روی این کره زمین؟ به نظر من بعضی چیز ها مانند غذا هستند. یعنی نباشند می میری. یعنی حیات تو به آن ها وابسته هست. دقیق نمیدانم به چه چیزی درون ذهنتان تمرکز کردید و فکرتان کجا رفته و چطور می خواهید ادامه این متن رت پیش بینی کنید اما به نظرم غالبا فکرتان اینبار اشتباه کرده است.


گفتم. بعضی چیزها مثل اکسیژن، مثل آب، و مثل هر چیز دیگری که شما میدانید؛ اگر نباشند می میرید. اما در طرف دیگر، بعضی چیزهای دیگر را که نداشته باشی، بعضی اتفاقات دیگر که بیافتند، نمی میری.

حیات تو هنوز پابرجاست. هنوز نفس می کشی. هنوز غذا میخوری و آب می نوشی. هنوز با دوستانت سلام علیک میکنی، به ظاهر می خندی . خیلی به ظاهر های دیگر.

اما خودت میدانی. خودت خوب میدانی انگار یک چیزی این وسط کم است. آری نمی میری اما شاید از مردن بدتر. خداجان نا شکری نکنم. نمی گویم مردن از حیات بهتر است. اما خودت نیز میدانی که بعضی هایمان دل هایمان می گیرد که بگذریم از شرح دادنش در این مقال ...

یکی به میهمانی های شبانه می رود و یکی با دوستان خودش به فوتبال. یکی فیلم کمدی می بیند و یکی در خواب دارد می خندد. اما باز انگار یک چیزی این وسط کم است. همه مان می دانیم فردی که در خواب می خندد، در خواب می خندد. اما مایی که در بیداری هایمان می خندیم واقعا در بیداری هایمان می خندیم؟‌

باز همان مسئله بالایی. انگار یک چیزی این وسط کم است. یک چیزی که حتی بیداریت را، خوابت را، شاد بودنت را و ناراحت بودنت را تحت تاثیر قرار می دهد. بعضی هایمان گاه شاید خودشان حتی به روی خودشان نیز نیاوریم اما وقتی خوب فکر کنیم، وقتی دقیق به زندگی مان بنگریم، عمیقا این احساس را احساس می کنیم. می بینیم چیزی کم است.

خب چه میخواستم بگویم ؟! شما خودتان هم فکر کنید. دقیق دقیق. ببینید شما چه چیزهایی در این زندگی تان کم است. تلاشتان را انجام بدهید ... همین

دلنوشتهشبزندگی
دانشجویی علاقه‌مند به ادبیات نمایشی و روان‌شناسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید