گیسو واژه ای که امروزه بنظر می رسد بدان ظلم شده و بجز در محافل ادبی و شعرها و بعضی نثرهای ادبی تر چندان به چشم نمیخورد.
در این زمانه به گیسو می گویند مو !! راستیتش را بخواهی زیاد به دلم نمی چسبد. شاید با کمی، البته کمی بیشتر اغماض میتوان مو را برای گیسوان افرادی همچو من پذیرفت اما خودت دلت می آید به گیسوان زیبا و دلربای کسی که به آنی، دلت را می رباید و تو را سرگشته خوش کند کند بگویی مو ؟!
از اینکه گیسوها به دسته های فر و لخت تقسیم میشوند و از اینکه چرا گاه گیسوان فر زیباتر و دلرباتر هستند نیز بگذریم. برسیم به آرایش آنها و نحوه بستن آنها.
در زمانه ی فعلی برای مردان چندان مطول نیست. دقیق نمیدانم به طور متوسط چند نفر در صد نفر از مردان گیسوانشان به شانه هایشان می ریزد اما تعدادشان قطعا خیلی کمتر هستند. اگرمیانگین سن مردان را کمی بالاتر ببریم و آنها را جامعه آماری قرار بدهیم، درصد مردان کچل و نیمه کچل خیلی بیشتر میشوند. این افراد هم که دغدغه چندانی در قبال آرایش گیسوانشان ندارند. بقیه مردان هم که بعضی هایشان با ژل سر و واکس و چسب و این ابزارها میخواهند کمی زیباتر دیده شوند.قشری دیگر نیز برایشان چندان اهمیت ندارد. البته باید برای این افراد بگویم متاسفانه. گروهی دیگر نیز گه گاه با آن شانه هایی که غالبا جنسشان پلاستیکی هستند و توی جیب جا می شوند و مظنه آنها در بازار کمتر از قیمت یک چیپس نمکی ساده هست به خودشان می رسند تا حداقل امتیاز این مرحله را از دست ندهند.
اما در بانوان کار کمی فرق میکند. غالبا گیسوان طویل. بعضی ها البته گیسوان کوتاه را ترجیح می دهند که خودشان تزئین و نحوه بستن آنها را کم و بیش بلدند.
حرف هایم را تا بدینجا راندم که روی سخنم با آن کسی باشد که درازی گیسوانش به مثابه طول شب یلدایی باشد که به این زودی ها سحر نمی شود. این چند خط را نوشتم تا وقتی به اینجا رسیدی بگویم گیسوانت را خرگوشی ببند. از آن خرگوشی هایی که آدم با دیدنش دلش از دستش هرّی در برود. بیافتد لای آن گیسوان پیچ در پیچت. آن گیسوانی که روز را برای زندگی شیرین تر کرده و شب را برای گذراندن خوبتر. به حرف هیچکسی هم گوش مکن. حرف هیچکس. همین. حرفم را طولانی تر نکنم. گیسوانت را خرگوشی ببند تا آخر آخر.