{?}
من خیره به او، او آرامِ آرام، فقط گوش بود، حرف های من بود و چشم هایم که کلمات را بدون واسطه گری دهان، به گوش های شنوایش میرساند...
[مهربان است، خیلی مهربان!]
وسیع بود و هربار که دلم از کسی یا چیزی میگرفت، وسعت را مشق میکرد و به قلبم دیکته، تا مبادا فراموش کنم قول و قرارمان را...
من به او شیفته ام، به مرامش، به نگاهش، به کرمش، به...
کاش من او را بی ریا، مانند پاکی و صداقت کودکان دوست داشته باشم و کاش راست باشد اینکه میگویند، هرکه را دوست داشته باشیم، شبیه اش میشویم...
به نجابتِ باران قسم؛
هرآنچه را که بوی آسمان میدهد و نشانه ای از او دارد، در انارِ وجودم خانه دارد...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
?او خود گفت:
قَدْ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ...
ما نگاه تورا
به آسمان می بینیم...
....
بهمن ماه ۱۴۰۰