ویرگول
ورودثبت نام
E:)ham
E:)hamآری! و دَر آخَــر اَز گنـدُمـزار مـن و تـو، مُـشتی کـاه مـی مانَـد بَـرای بــادها....
E:)ham
E:)ham
خواندن ۲ دقیقه·۸ ماه پیش

از زبانِ ثریا:-)

خانم ثریا امیرطهماسبی، دلدادهٔ شهریار...
خانم ثریا امیرطهماسبی، دلدادهٔ شهریار...


در مقام شعر(آمدی جانم به قربانت، ولی حالا چرا) معروف است که جناب شهریار، در بستر بیماری این شعر رو برای خانم ثریا امیرطهماسبی هنگام واپسین دیدار سرودند.

این شعر زیبا، بسیار مشهور است. ولی این قضیه، روی دیگری هم دارد.....

آن روی دیگر را، از زبان قاصر من بشنوید:

بعدِ تو در ظلمتِ شب، آینه مهتاب را خورد

انعکاس چشم هایت، در دل آیینه ها مرد

در دلم شمعی فروزان رفته رفته آب می شد

می چکید از چشم هایم جرعه ای مهتاب می شد

برگِ شب را باد پس زد، بوم هم بر خواب سر زد

آه! یاد تو چرا این گونه بر جانم تبر زد؟

هر نگاه بید مجنون، شب به شب دیوانه ام کرد

کوچه باغِ خاطراتت، والهٔ ویرانه ام کرد

دست خاموشی به دستم، چشم در چشم ستاره

یادم آید آن شبی که دیدمت آخر دوباره

دست من بر دست تو،

دستان تو سرمای شب.

نبض تو خاموش بود و

بهتِ من مهری به لب.

گفتمت ای مهربان!چشم تر من را ببین

جان من در فرقتت سوزد، تو با من این‌چنین؟

تو مرا شمعی نگارا،

با تو من پروانه ام!

آسمانم باش

تا ابرت شوم، جانانه ام!

در تب و تابی غمین تر

بر سر بود و نبودن

جان فسایید و بگفت جانانه ام با جان من

آمدی جانم به قربانت، ولی حالا چرا؟

بی وفا، حالا که من افتاده ام از پا چرا؟....


پ. ن:این شعر رو از بقیه اشعارم بیشتر دوست دارم. با اینکه عجله ای گفتمش و وزن و قافیه درست و حسابی هم نداره، ولی خیلی به دلم میشینه. لطف کنید شما هم نظرتونو بگید که ببینم آیا ارزششو داره یا نه؟ آخه می دونید، میگن شعرای هرکس مثل بچه اش هست.... بدیاشو نمی بینه.

به نظر من هرچیز عالی هزینه ای داره و هزینهٔ اشعار زیبا و احساس خالص شهریار، زخمی است که از این عشق ناکام بر قلبش ماند..... روح هر دو بزرگوار قرین رحمت حق🫶🏻


با عقل، آبِ عشق به یک جو نمی رود/بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
با عقل، آبِ عشق به یک جو نمی رود/بیچاره من که ساخته از آب و آتشم


شهریارثریاادبیاتشعر
۱۰
۶
E:)ham
E:)ham
آری! و دَر آخَــر اَز گنـدُمـزار مـن و تـو، مُـشتی کـاه مـی مانَـد بَـرای بــادها....
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید