دل آدم ها،همگی یک رنگ است
چه تفاوت، که کمی تیره تر یا روشن
تیرگی ها هم، شسته می شود....
روشنی ها هم، تیره می شود.....
جملگی وارثان یک خاکیم.
ما همه ترکیبی، از "کمی" ها هستیم....
ما کمی"زیباییم"
ما کمی"ترسوییم"
ما کمی"بی رحمیم"
ما کمی "بی حوصله"
ما کمی"عاشق"
و "کمی".......
این کمی ها هستند، که مرا می سازند،
این کمی ها زِ تلألوی کدام خاطره ام جان یافته است؟
تلخ بود یا شیرین؟
از برایش جای پای تلخ درد،
بر وجودم قدم رنجه نمود؟
نقش لبخند به لب هایم کشید؟
جای پایی اشک خورده، بر تنِ روحم دوید؟
ساعت زندگی ام از رنج هایم وارهید؟
نم نم شور و نشاط تازه ای را آفرید؟
بر تن پروانه شوقم
سرود تازه ای می خواند؟
یا عبور سرد و نمناکش،
دلی را باز می رنجاند؟
من نمیدانم،
ولی هست که هست.....
هرچه بود و هرچه هست،
این همین است که هست.....
پ. ن:به نظرم پذیرش رنج هاست که آزادی رو به دنبال داره.
در حقیقت، شاید پذیرش خاطرات خوب و بد زندگی، اولین قدم در راه خودشناسی باشه.
یعنی پذیرش خود، به معنای پذیرش رنج های خود، وجوه تاریک قلب خود، نقاط قوت و ضعف شخصیت خود هست و نباید از خودمون فرار کنیم.
باید بپذیریمشون و اگه تونستیم اصلاحشون کنیم. و این تازه قدم اوله.
نظر شما چیه؟