ویرگول
ورودثبت نام
Ehsan
Ehsan
خواندن ۲ دقیقه·۱ ماه پیش

«شب نوشت» : اسم خاصی به ذهنم نرسید!

درود به تویی که خواننده اولین قسمت از مجموعه «شب نوشت» منی :)
البته این خوش‌ آمدگویی به معنای علاف نبودن تو نیست، صرفا رسم ادب بود که باید به جا می آوردم.
یه راست و بی مقدمه میرم سر اصل ماجرا، فردا شروع آزمایشی کلاسای المپیاده و من هنوزم به تصمیم نهاییم نرسیدم! الان موندم برم المپیاد فیزیک یا نجوم؟! و خب یه ذره برای این سردرگمی دیره و زمان ندارم. به همین دلیله که بیش از حد معمول اعتماد به خودم رو از دست دادم و حالم خیلی خوب نیست. با مشاورای مدرسه که صحبت کردم گفتن:
« زنگ اول رو برو سر کلاس نجوم، اگر خوشت اومد که همونو ادامه بده. اگر هنوز دو به شک بودی زنگ دوم رو با فیزیک سپری کن و بعد تصمیم نهاییت رو بگیر. درکل یه کدومشون رو انتخاب کن و تا تهش ادامه بده... ».


طبیعتاً برای منی که بعد از یه ماه به نتیجه نرسیدم دو تا زنگ هم کفاف نمیده، منتها این آخرین فرصتم برای انتخاب کردن مسیرمه! از طرفی نمیخوام بی گدار به آب بزنم که مجبور بشم وسطش به دلیل درست نبودن راهم کارم رو نصفه نیمه بزارم کنار (برای همینه که همیشه به خودم و ایده هام شک دارم، احتیاط!)، اما باید یاد بگیرم شرایط هرچقدر هم که سخت باشه تصمیم بگیرم و مسئولیتش رو قبول کنم!
اینجور مواقع یه عقیده هست که باعث میشه نگرانی کمتری برای نتیجه انتخاب هام داشته باشم:
« ناامید باش و بدترین حالت ممکنه رو تصور کن، اینجوری هیچوقت ناامید نمیشی و آمادگی شکست رو داری »
این مسبب اینه که نتیجه های افتضاحی که میگیرم برام عادی باشن و اگرم آخر کار خوب تموم شد خوشحالی بعد از موفقیتم سرجاش باشه. برای همین میتونم با مرور این جمله راحت تر تصمیم گیری کنم.


البته که شکستای ما یسری تجربه بهمون میدن که میتونیم با استفاده از این تجربه ها مسیر درست رو آسون تر انتخاب کنیم، ولیکن اگر این تجربیات رو به کار بگیریم کمکمون می کنن. به یه عبارت دیگه:
« تجربیات یه کتابخونه بزرگه که اگر کتاب هاش رو نخونیم به درد نمیخوره و فقط فضای اضافی اشغال کرده! »

مسیر افکارم همین قدر مبهمه و مه آلوده...
مسیر افکارم همین قدر مبهمه و مه آلوده...


من دیگه باید برم تو رخت خواب، چون فردا باید ساعت 7:30 مدرسه باشم.
« تو زندگی به جای کسب کردن تجربه، از تجربه بقیه استفاده کن! »
پیشنهاد میدم رو جمله قبلی فکر کنی... اگر بفهمی خیلی برد کردی.
فک کنم این اولین متنی بود که به طور جدی یه محتوای مهم و قابل توجهی داشت.
به هرحال، تا یه متن بی محتوا و بی فایده (شایدم برعکس!) دیگه؛
فعلا :)


شب نوشتتجربیاتتصمیم گیری
اگه نوشته‌های من رو می‌خونی، بدون کار از کار گذشته
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید